اجازه بدهید این پست را از بحث فقر فاصله بگیرم و برگردم. این پست ممکن است برای همه جالب نباشد ولی چون عده قابل توجهی از کسانی که این جا را می خوانند مهندس صنایع هستند یا به نوعی با آن سر و کار دارند فکر کردم بحث های چگالی آموزش را به یک سرانجامی برسانیم.
۱) من در آن جا ادعا کردم که مهندسی صنایع جذابیت خودش را از دست داده است. دوستان در مقابل به آگهی های استخدام اشاره کردند. فکر می کنم اکثر این دوستان کمی جوان تر از من هستند و بازار کار سال های ۷۲-۷۵ را در تحلیل وارد نمی کنند. مهندسی صنایع تا قبل از دهه هفتاد به شدت مهجور بود و فارغ التحصیلان آن به ندرت کاری پیدا می کردند. در اوایل دهه هفتاد این رشته کشف شد و در نیمه اول این دهه با یک رشد ناگهانی مواجه شد. کارفرمایان تازه به اهمیت مسایل سازمانی و مدیریتی پی برده بودند و فکر می کردند مهندسان صنایع می توانند برایشان معجزه کنند. در نتیجه تقاضا برای مهندسان صنایع و دست مزد پیش نهادی برای آنان به شدت بالا رفته بود و فاصله قابل توجهی با بقیه رشته های مهندسی پیدا کرده بود. این حباب به دو دلیل اصلی در نیمه دوم دهه هفتاد شکست. یکی افزایش قابل توجه عرضه مهندسان صنایع (فکر کنم واحد جنوب به تنهایی سالانه ۱۰۰۰ نفر فارغ التحصیل داشت) و یکی هم عدم تطبیق قابلیت ها و عمل کرد مهندسان صنایع با انتظاراتی که کارفرمایان از آنان داشتند. کافرمایان دریافتند که مسایل سازمانی پیچیده تر از این حرف ها است و درس هایی که مهندسان صنایع می آموزند آن قدر قوی نیست که مسایل آنان را حل کند. در واقع کیسه شعبده مهندسان صنایع لو رفت و بسیاری از مهندسان فنی در مدت کوتاهی با مفاهیمی مثل کنترل پروژه، کنترل کیفیت یا ایزو آشنا شدند و تصورشان راجع به قابلیت این ابزارها واقعی شد. در نتیجه شغل مهندسی صنایع در بسیاری از سازمان ها تبدیل به شغلی شد که کار روتین و تقریبا تزیینی داشت (دوستان مهندسان صنایع به وجدان خود رجوع کنند و ببینند چند بار از خودشان پرسیده اند که آیا کار من را یک دیپلمه با چند هفته آموزش نمی تواند انجام دهد؟ یا چند بار از کار خود خسته شده اند و کار را عوض کرده اند؟). خود من ایران که بودم یک بنگاه سیار کاریابی – نیرویابی بودم و فکر کنم برای عده قابل توجهی از دوستانم کار پیدا کرده بودم. در نتیجه وضعیت دست مزدها و مشاغل را به خوبی در ذهنم دارم.
۲) می خواهم بین بحث چگالی آموزش و مقدمه فوق رابطه برقرار کنم. اوضاع در بازار کار می توانست به شکلی کاملا متفاوت پیش برود اگر مهندسان صنایع بیش از این متخصص بودند. در واقع نیازهای کارفرمایان برای به کارگیری ابزارهای مدیریتی نوین کاملا واقعی بود ولی مشکل این بود که دروسی که در رشته مهندسی صنایع تدریس می شد آن قدر سطحی بود که نمی توانست پاسخ تخصصی به این نیازها بدهد. در کامنت های یکی از دوستان آمده بود که برای برخی از دروسی که ما در شریف می خواندیم نیم واحد هم زیاد بود و این دقیقا چیزی است که من ازش به عنوان چگالی پایین آموزش اسم بردم. مهندسی صنایع معمولا با چگالی خوبی شروع می شود و در ترم های اول دروس جدی مثل تحقیق در عملیات و آمار و احتمال دارد ولی درست پس از پایان این دروس و شروع دروس کاربردی این چگالی به صورت معنی داری افت می کند و ذهن ها شروع به تنبل شدن یا سطحی دیدن ماجرا می کند.
۳) به نظرم مهندسی صنایع می توانست یک رشته عمیق و با پرستیژ در بازار باشد اگر دروس آن از انسجام و عمق بیش تری برخوردار بودند. ایده ای که من دارم این است که مهندسی صنایع به جای این وضعیت پراکنده به چند رشته تخصصی تفکیک شود. مهم ترین رشته ای که از این تفکیک بیرون می آید تحقیق در عملیات است. من فکر می کنم اگر یک رشته تخصصی به اسم مهندسی تحقیق در عملیات داشتیم که در آن زنجیره ای از دروس پایه ای مثل جبر خطی، فرآیند های تصادفی، اصول مدل سازی، رگرسیون و اقتصادسنجی، طراحی و آنالیز الگوریتم ها، نظریه تصمیم، سیستم های دینامیکی و کنترل و الخ به علاوه دروس تخصصی جداگانه در تحقیق عملیات (مثل برنامه ریزی پویا، خطی پیش رفته، غیرخطی و الخ) تدریس می شد و نهایتا کاربردهای تحقیق در عملیات در حوزه های مختلفی مثل حمل و نقل، بهداشت، انرژی، مدیریت تولید (همان مهندسی صنایع سنتی)، مدیریت شهری، مدیریت مالی و الخ در قالب دروس تخصصی ارائه می شد مهندسی صنایع می توانست به یک تخصص تبدیل شود که قابلیت ارائه پاسخ های دقیق به مسایل را داشت. همین زنجیره تخصصی سازی می توانست در گرایش بعدی به اسم مهندسی تولید رخ دهد که در آن به جای تمرکز بر مدل سازی ریاضی به مهندسی فرآیند توجه می شد و زنجیره دروس تخصصی مثل انواع علم مواد و فن آوری های تولید، ارگونومی، اتوماسیون و روباتیک، مهندسی فرآیند و فن آوری گروهی، مدیریت نوآوری و فن آوری، اصول طراحی محصول جدید، زنجیره تامین و خدمات مشتری (بخش سیستمی)، سیستم های حمل مواد و انبار، طراحی و تولید به کمک رایانه و الخ تدریس می شد و فارغ التحصیلان آن می توانستند به عنوان مهندسان نوآوری یا فرآیند در کنار متخصصان محصول کار کنند.
۴) یک نکته هم مهم است. مهندسان صنایع در ایران عمدتا کار مهندسی صنایعی نمی کنند و در حوزه کار مدیریت وارد شده اند. بین مهندسی صنایع و مدیریت مرزهای مشخصی وجود دارد. اولا مهندسان صنایع عمدتا باید به مسایل مدیریت عملیات (مثل برنامه ریزی تولید) بپردازند. ثانیا ابزارهای مهندسان صنایع عمدتا ریاضی و کمی و ابزارهای مدیریت عمدتا کیفی و رفتاری است. به نظر می رسد چون کار کردن در حوزه اول سخت است مهندسان صنایع کارهای سهل و ممتنعی مثل برنامه ریزی استراتژیک، سازماندهی و سیستم های اطلاعات را ترجیح می دهند و علاقه ای به کارهای تحقیق در عملیاتی و آماری که قلب تخصصی مهندسی صنایع است ندارند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید