دکتر هما کاتوزیان در برنامه پرگار هفته جاری نظر مشهور خود را دوباره تکرار کردند: نفت نقش بیطرفی در بحث دموکراسی دارد.نه باعث افزایش آن شده و نه کاهش آن. ریشه دموکراتیک بودن یک کشور را باید در تاریخ و سایر ساختارهای نهادی اساسی این کشور جست و جو کرد. (بیان از من است).
من ادبیات مصیبت منابع و رابطه نفت و دموکراسی را تا حدی مطالعه کردهام. حقیقتش جمعبندیام این است که هنوز حرف خیلی مفیدی و قابل اتکایی در مطالعات تجربی معمول یافت نمیشود و نتایجش برای من دیگر خیلی هیجانانگیز نیست. برخی مطالعات شواهد ضعیفی را برای برخی آثار منفی منابع طبیعی نشان میدهند ولی این شواهد بین کشورها پراکندگی زیادی دارد و نمیتوان نتیجه قوی و قاطعی برای سیاستگذاری از آن گرفت. ضمن اینکه در چند سال اخیر اساسن این ایراد وارد شده که روش سنجش اتکای به منابع خودش دچار مشکل است و الخ. خلاصه برداشت من این است که علیرغم سر و صدای اولیه هنوز قدمهای بزرگ و قابل اعتمادی در این راه برداشته نشده است.
برگردم به حرف دکتر کاتوزیان. ایشان میگوید این مطالعات تجربی اساسن بیراه است چون بر اساس یک سری شواهد آماری ساده، ریشه پایین بودن دموکراسی در کشورهای مختلف را به گردن نفت میاندازد و از این حقیقت که فقدان دموکراسی در اکثر کشورهای نفتخیر ریشه تاریخی و فرهنگی دارد غافل میشود.
من متوجه نکته ایشان هستم و پاراگراف دوم را نوشتم که بگویم در اصل حرف همدلی دارم. اشکال من به دکتر کاتوزیان این است که در سطح روششناختی دچار مغالطه مترسک میشوند. یعنی مدعایی را به مطالعات تجربی نسبت میدهند که منصفانه نیست بعد به این مدعای خودساخته حمله میکنند. اگر روی مدعای هر نوع مطالعه تجربی – با فرض درست بودن ساختار تستهای آماری و اقتصادسنجی – دقیق شویم این مطالعات سعی میکنند بگویند که “با فرض گرفتن اثر سایر عاملها”، یک متغیر خاص چه مقدار مشخصی روی متغیر مورد مطالعه اثر دارد.
به عبارت دیگر یک مطالعه آماری معقول در مورد نفت و دموکراسی هرگز مدعی نیست که فقدان دموکراسی فقط یک ریشه دارد و آنهم نفت است. این موضوع بدیهی است که بسیاری از پدیدههای اجتماعی و اقتصادی ریشههای متعدد و همِزمان دارند. یک مطالعه منصفانه روی یکی از این عاملها منکر وجود سایر عاملها و ریشهها نیست، بلکه صرفن میخواهد بگوید که اثر حاشیهای (Marginal Effect) وجود درآمد منابع طبیعی روی متغیر نهایی یعنی دموکراسی چیست.
چنین مطالعهای نفی نمیکند که ریشههای تاریخی، شرایط اقتصادی، موقعیت جغرافیایی، شرایط جهانی و الخ همهگی روی روند دموکراسی اثر دارند. اگر مطالعهای اثر نفت را هم اضافه کند صرفن دارد میگوید که “در کنار این عاملهای مورد قبول”، درآمد نفت هم به سهم خودش این قدر اثر داشته است. مثلن ممکن است بگوید وجود نفت شانس شکلگیری دموکراسی را در مقایسه با کشورهای مشابه ۱۰٪ کمتر کرده است. در نتیجه چنین مطالعهای هرگز نمیگوید که ریشه فقدان دموکراسی فقط نفت است یا اگر نفت نبود پس دموکراسی مطلق شکل میگرفت که بعد بتوان با نشان دادن مثال نقض یا ارجاع به اثر تاریخ اساس آنرا رد کرد. متوجهم که گاهی چنین حرفهایی گفته میشود ولی این صرفن بیان نادقیق و عامیانه از چیزی است که اصل مطالعات تجربی به دنبال آن هستند و اگر قرار است این مطالعات نقد شوند باید صورت دقیق و اصیل آنها مورد نقد قرار بگیرد.
من با دکتر کاتوزیان موافقم که مطالعات جدی در مورد مسایل این چنینی باید به صورت موردی و در بستر خودش (Contextualized) صورت بگیرد و جزییات مهم تاریخی و ساختاری و حقوقی در مورد هر کشوری مورد توجه قرار گیرند. با این همه با این هم مخالفم که تاریخ و عاملهایی مثل آنرا تنها نیروی تعیینکننده دموکراسی بدانیم و راه را برای بررسی تاثیر نسبی سایر فاکتورها ببندیم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید