• نفرت و لذت

    از چه چیزهایی متنفرم یا عصبانی می شوم؟

    دخالت دولت در تصمیم فردی افراد، غذای شیرین، بنیادگرایی دینی، بازی گران چادری و آرایش کرده صدا و سیما، لایی کشیدن در بزرگ راه، پدر مادرهایی که به بچه هایشان یاد می دهند مثل بزرگ ها زرنگ بازی دربیارند یا اهل آداب و اصول و مودب باشند، آدم های زیادی حقیر! مثال؟ فرزاد حسنی، نظریات اقتصادی احمد توکلی، تبختر ایرانیان خارج از کشور، تحلیل های سیاسی داخل تاکسی، پزشکانی که جواب سلام مریض را نمی دهند، منشی هایی که فکر می کنند از دماغ فیل افتاده اند، زنانی که “عمدا” روسری شان را توی کوچه روی شانه می اندازند، به مفاهیمی مثل “غیرت” یا “ناموس” اعتقاد داشتن، ملی گرایی، برای عرف اجتماعی ارزش ذاتی و اخلاقی قایل شدن، لباس مد روز، زن هایی که فکر می کنند همه مرد ها دزد بدنشان هستند و ننشسته کیف خود را با نفر بعدی حایل می کنند، آدم هایی که خلاف می کنند و بعد تملق پلیس را می گویند تا جریمه شان نکند، عوام فریبی خصوصا از نوع سفرهای استانی، بوی کسی که آب جو زیاد خورده است، کسانی که با قاطعیت راجع به تحولات آینده حرف می زنند، مقاله ای که نویسنده اش نمی فهمد چه می گوید، روزنامه حزبی، آدم هایی که از ماشین های مدل بالایشان آشغال بیرون می ریزند، هم زمان تریپ پای ثابت مراسم مذهبی و محفل حال و حول بودن، فیلمی که آخرش الکی شیرین شود، آدم چاق ریشوی پیراهن روی شلواری که با ذهنش بیمارش فکر می کند قیم دیگران است، کت و شلوار، آدم هایی که فکر می کنند زرنگ هستند و همیشه از دیگران منفعت می برند، وبلاگی که به بقیه لینک نمی دهد، کسانی که اقتصاد را درست و حسابی نخوانده اند و به خیال خودشان اقتصاد متداول را نقد می کنند، انگشتر طلای مردانه بزرگ، هیتلر، استالین، سر کلاس چیزهایی بدیهی را با آب و تاب درس دادن، آدم هایی که موقع صحبت کردن با آن ها همیشه باید مراقب باشی مبادا خطا کنی، دیگران را به خاطر عقاید مذهبی/غیرمذهبی تحقیر کردن، آدم مودی، تحلیل های حسین درخشان، شبکه های فارسی زبان، سلطنت طلبی، نژادپرستی، طرف دار تیم فوتبال بودن، بازاریابی پروژه خصوصا وقتی خالی بندی هم بکنی، خواندن متن پینگلیش، …

    زندگی غیر قابل تحمل می شد اگر فهرست پایین نبود: از چه چیزهایی لذت می برم یا عاشقش هستم؟

    بال مرغ سرخ شده تند، مالشعیر، نوار شکیلا و داریوش حین رانندگی، آواز شجریان و مرضیه در سکوت نصف شب در فضای باز، جنگل های انبوه شمال، سرود خواندن گروهی دم غروب وقت سرازیر شدن از کوه، نمازخانه ای که کسی در آن نباشد و کف آن فرش سبز باشد، تماشای سخت کوشی و اعتماد به نفس کارگران افغانی، فیلم هایی که تلخ به پایان می رسد. مثال؟ ساخته های جعفر پناهی، گپ فلسفی، خواندن زندگی نامه بزرگان، شلوار کتان و تی شرت، لیوان چای بزرگ بدون قند، غروب کویر، رانندگی در بزرگ راه مدرس وقتی دره عباس آباد نمایان می شود، تماشای دماوند از تهران، کافه نشینی، اذان صبح، عطر یاس و مریم، شربت آب لیمو، تئاترهای بیضایی، تماشای عشاق جوان، فروید، کیرکگارد، هایک، غزلیات شمس، آدم خنده رو و آسان گیر، دانشگاه شریف، مقالات مصطفی ملکیان، مستند های بی بی سی، اقتصاد خرد، فلسفه تحلیلی، سخن رانی های عرفانی سروش، اگزیستانسیالیسم، آیت الله طالقانی، مصطفی چمران، شب بیداری و تا دم صبح بیدار بودن، تخت جمشید در زمان غروب، وبلاگ خوب. مثال؟ زن نوشت، دیدن و گپ با اساتید قدیمی، تدریس اقتصاد، مقاله نویسی در زمان انتظار برای سوار شدن به هواپیما، تماشای تهران از بالای دربند در شب، املت و عدسی، بودن با مریم، کلاس درس دکتر نیلی، نوشتن پروپوزال تاثیرگذار، پاورپوینت، کار درسی را دو در کردن، کامنت وبلاگ، از دوست قدیمی ایمیل گرفتن، بازی ال اه ایکس، قاضی با صلاحیت، خاتمی، خلاقیت، روزنامه نگاری، خاطره سوم خرداد هفتاد و شش، بوی پیپ، ادکلون آرامیس، کار در حوزه مسایل شهری، …

    سعی نکردم الکی بنویسم. نشستم و هر چه سریعا به ذهنم رسید نوشتم. پس احتمالا این ها از همه برایم مهم تر است.

    پ.ن ۱) با کامنت روزبه روی موضوع فکر کردم و دیدم حق ندارم از “زنانی که “عمدا” روسری شان را توی کوچه روی شانه می اندازند ” بدم بیاید. این اولین فایده نوشتن راجع به حس های خیلی شخصی.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها