حس عمومی ما می گوید که اگر در مقابل دو گزینه سرمایهگذاری با بازده یکسان ولی قابلیت نقدشوندگی متفاوت قرار گرفتیم آن را که نقدشوندگی بالاتری دارد انتخاب کنیم. مثالش می تواند دو پروژه سرمایه گذاری مسکن باشد که در اولی هر زمان که بخواهیم می توانیم پولمان را بیرون بکشیم و سود تا آن جا را بگیریم و برویم پی کارمان ولی دومی ما را مجبور می کند که تا آخر دوره مقرر صبر کنیم و اگر خواستیم وسط کار برویم جریمه سنگینی بپردازیم. اگر سود مورد انتظار دو پروژه در آخر دوره یکسان باشد قاعدتا اولی را به دومی ترجیح می دهیم.
حالا قضیه ناسازگاری دینامیکی را که قبلا بحث کردیم به یاد بیاورید. فردی با این شکل از رفتار – که البته ممکن است خیلی از ما ها را شامل شود – خصوصا با شکل رایج آن یعنی تنزیل هیپربولیک ترجیحاتش در مورد پروژه سرمایه گذاری قبل از شروع سرمایه گذاری و در حین آن متفاوت خواهد بود. یعنی ممکن است در ابتدا خیلی عاقلانه تصمیم بگیرد که مقدار مشخصی پول را برای مدت معینی در این پروژه بگذارد ولی بعد از یکی دو سال به خودش بگوید بیخیال! بگذار پول را پس بگیریم و با آن کار دیگری کنیم یا حتی آن را خرج کنیم.
ماجرا جالب تر می شود اگر فرد خود را بشناسد و بداند که آیا بدبین است یا خوشبین. پیشرفت کار هر سرمایه گذاری با دریافت اطلاعات و اخبار جدیدی از آن همراه است. فرد بدبین به اطلاعات بد و منفی واکنش شدیدی نشان می دهد و انتظارش از سود آینده پروژه را متناسب با آن پایین می آورد. اگر شما یک فرد بدبین باشید و در عین حال ترجیحات ناسازگار داشته باشید در نقطه شروع می دانید که به محض دریافت اخبار بد تمایلش برای خروج از سرمایه گذاری بالا خواهد رفت. او در عین حال این را می داند که پروژه های ریسک دار – مثلا کارهای نوآورانه یا با فن آوری بالا – از این اخبار منفی زیاد خواهد داشت و سود خوب را کسی خواهد برد که تا آخر کار صبر کند.
این مقاله نشان می دهد که اگر شما این فرد باشید بر خلاف تصور عمومی گزینه سرمایهگذاری با قدرت نقدشوندگی پایین را به گزینه با نقدشوندگی ترجیح می دهید. این یکی مقاله هم ادعا می کند که افزایش ابزارهای مالی در اقتصاد آمریکا که منجر به گسترش گزینه های سرمایه گذاری با نقدشوندگی بالا شده است نهایتا نرخ پس انداز را در اقتصاد پایین آورده است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید