• نقد اخلاقی می‌کنم پس خیلی روشن‌فکرم

    الان این آواز (سرود، …؟) قدیمی “عمله دسته دسته” را دوباره شنیدم. متنش دقیق یادم نبود و وقتی گوشش دادم و به کلماتش دقت کردم، دیدم اگر الان بود نه تنها نمی‌خندیدم بل‌که یک نت بلندبالا در مورد محتوای توهین‌آمیزش می‌نوشتم. برعکس، وقتی بچه بودم و شنیده بودمش خندیده بودم و احتمالن دسته جمعی خوانده بودیمش. حرف بدیهی: دنیای آدم و ارزش‌های ذهنی‌‌اش عوض می‌شود و حساسیتش به برخی مسایل بالا می‌رود.

    دی‌روز داشتیم با مریم حرف می‌زدیم که آیا باید کسی را که رفته مثلن در کامیونیتی “من ایرانی اصیل فرزند کورش کبیرم و از اعراب بی‌ادب متنفرم” عضو شده را در دوستان فیس‌بوکی نگه داشت یا حذفش کرد؟: حرف بدیهی خنک: نژادپرستی بد است و ما با نژادپرستان (و عقاید مشابه آن) صنمی نداریم.

    حرف اندکی غیربدیهی: این ژست پریدن به هر کس که با تعبیر ما (که به صدجور سلاح خوانش لایه‌های آشکار و پنهان متن و بین خطوط و الخ هم مجهز شده تا چیزهایی که به تعبیر ما مو هستند را از ماست بیرون بکشد)‌ یک کلمه حرف نژادپرستانه یا جنسیت‌گرایانه یا ضد آزادی یا خشونت‌گرایانه و الخ زد، در دلش یک جنبه مبتذل خودمحورانه هم دارد (می‌گویم “هم”، چون بلاخره اصل اعتراضش خیلی بی‌راه نیست). قضیه خیلی وقت‌ها گرفتن ژست اخلاقی فخرفروشانه‌ای است که اتفاقن هزینه خیلی خاصی هم ندارد و سراپا منفعت برای خانم/آقای منادی اخلاق است. هر چه باشد ما اقتصاددان‌ها در پس بیان حرف‌ها دنبال منافع ناشی از بیان آن هم می‌گردیم.

    در بسیاری از شرایط، کسانی که این جنس حرف‌های مورد نقد را می‌زنند به لحاظ اتصال به قدرت – در این مورد خاص، قدرت ناشی از حضور در رسانه‌های رسمی و غیررسمی و اتکا به حمایت هژمونی گفتمان روشن‌فکرانه – در موقعیت فرودستی قرار دارند. بنابراین تمسخر یا طرد آن‌ها چندان کار مهمی نیست. خیلی از آدم‌هایی که من می‌بینم در چنین گروه‌هایی عضو هستند، آدم‌های معمولی و کمابیش بی‌صدای جامعه هستند که دست‌شان به هیچ جا بند نیست و دارند تبعات آزار روزمره‌‌ای که می‌بینند را به این زبان بازتولید می‌کنند و بیرون می‌ریزند. مثلن اگر بی‌کار هستند و به ستوه آمده‌اند، حداکثر کاری که ازشان بر می‌آید اهانت به مهاجران افغانی است.

    نگرانی این است که هم‌دلی و برخورد انسانی گاه در این نقدهای تند و تیز گم می‌شود. مثلن من “روشن‌فکر” (گیومه به تعبیر خارجی‌ها) برمی‌دارم و آن کلمه اهانت‌آمیز را چماق می‌کنم و نژادپرستی فرد را تقبیح می‌کنم و ماجرا درست همین‌جا تمام می‌شود. این یعنی اخلاق‌گرایی ابتر و بی‌هزینه‌ای که گاهی حتی به پوشاندن اصل قضایا کمک می‌کند و عملن به عنوان ماشین سرکوب عمل می‌کند.

    خلاصه این‌که پریدن به آدم بی‌قدرتی که حرف زدنش یا صورت‌بندی وضعیتش را خیلی دقیق – یا در واقع طبق استانداردهای ما – بلد نیست هنر خاصی نیست، درک موقعیت گوینده آن حرف و خود را جدا و برتر ندانستن، بیش‌تر هنر است.

    پ.ن: ظاهرن این متن ابهامی دارد که می‌تواند مضر باشد. بحث من تضعیف نقد و خصوصن نقد آن‌هایی که در موقعیت مسلط – این‌جا تسلط در فضای رسانه‌ای – نیست. بحثم درک فضای ذهنی و موقعیت کسانی است که ممکن است جهان ذهنی‌شان فاقد این حساسیت‌های خاص باشد. همان طور که دوستانم در جای دیگری گفتند، این نوشته به هیچ در پی نفی نقد اساسی اصل یک مفهوم ضدارزش یا لغزش‌های یک فرد مسلط نیست، بیش‌تر بحثم به دعوت تفکیک بین موضوع نقد و افراد گوینده آن موضوع است.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها