برخی دوستان که معمولا به مجموعه های مشخصی تعلق دارند من را متهم به نابردباری در مقابل نقد و سرکوب مخالف و الخ می کنند. من بر عکس این فکر می کنم و همیشه یکی از لذت هایم خواندن شنیدن نقد هوش مندانه بر ادعاهایم است. این تناقض از کجا می آید؟ به نظرم تناقض از تفاوت در برداشت از آن چیزی که من نقد می دانم و چیزی که آن رفقا دوست دارند بدانند.
نقدهایی که من دوست دارم گروه متنوعی را شامل می شوند. آن هایی که خطا در فهم مفاهیم و تعاریف علمی را نشان می دهند. آن هایی که نشان می دهند بین مقدمات و نتایج ارتباط منطقی برقرار نیست. آن هایی که بین مقدمات و نتایج ناسازگاری منطقی پیدا می کنند. آن هایی که نشان می دهند که سیاست های کم هزینه تر و موثرتری نسبت به پیش نهادهای ارائه شده وجود دارد. نقدهایی که نشان می دهند فقط یک جنبه دیده شده و اگر جنبه دیگری وارد شود نتیجه برقرار نیست، نقدهایی که …
از همین پست های اخیر شروع کنیم. من ادعا کردم که حذف صفر از اسکناس ها باعث کارآمدی بانک ها می شود. منتقدین هوش مند گفتند که نیازی به این کار نیست می شود اسکناس بزرگ چاپ کرد. گفتم بانک های خصوصی وارد بازار سرمایه گذاری شوند. تدکر دادند که قانونا نمی توانند از حد بیش تری این کار را بکنند. راجع به بازگشت به میانگین نوشتم. بحث احتمال شرطی و تضاد آن با نوشته من را پیش کشیدند. یک نقد شاه کار را مصطفی مهاجری روی بحث من راجع به عقلانیت اقتصادی نوشت و به درستی یک تعریف معمول در اقتصاد را زیر سوال برد. نقدهایی که روی بحث تعیین ناپذیری نرخ ارز نوشتند و نشان دادند که فرضیات مدل برای صحبت از دنیای واقع بیش از حد غیرواقع بینانه است. نوشته خواندنی حمید در پاسخ به بحث خطای روش شناختی در رشته مدیریت، نقد دوست ناشناس بر منطق حذف برخی لینک ها از وبلاگ و صدها مورد دیگر. یک گروه از نقد را هم البته نباید از قلم بیندازم و آن نقدهای اخلاقی است که تذکر می دهد که انصاف یا ادب با اصول اخلاقی در یک نوشته رعایت نشده است.
این ها نقدهایی است که من بهشان می گویم نقد تیز (Sharp) و مرتبط (Relevant). نقدهایی که خواندنشان تا مدت ها آدم را سر حال می کند و حس می کند که چیز جدید آموخته یا خطایی که خود به آن آگاه نبوده و ممکن بود مدت ها آن را ادامه دهد را کشف است.
در مقابل این تیپ نقدها مخالفت های دیگری هم هستند که لزوما به موضوع مرتبط نیستند یا آن قدر کلی هستند که راجع به هر نوشته ای می توان تکرارشان کرد. بر خلاف نقدهای اول این نقدها آن قدر تیز نیستند که هسته اصلی نوشته و منطق انتزاعی آن را به چالش بکشند بل که فقط یک جوری دور و بر موضوع را لمس می کنند. برخی اوقات حتی در فهم مقدمات و فرضیات و منطق نوشته بی دقتی می کنند و به خطا می روند. گاهی معنی برخی مفاهیم فنی را متوجه نمی شوند و برداشت اشتباه خود را مبنای نقد قرار می دهند. برخی اوقات نمی تواند حرفی راجع به محتوای مساله بزند و لذا حول شخصیت نویسنده شکل می گیرد (تو خارج از ایران هستی و با مسایل ایران آشنا نیستی!!). بعضی وقت ها شرط ساده ثابت بودن بقیه شرایط موقع ارائه یک بحث انتزاعی را فراموش می کنند. برخی اوقات نوشته های مرتبط با دنیای واقع را نقد اخلاقی می کنند و الخ. من به این نقدها احترام می گذارم و تا وقتی نویسنده اش بی ادبی نکند پاسخ محترمانه ای می دهم ولی نباید انتظار داشت که از خواندن آن ها سرحال بیایم و نکته جدیدی در آن ها کشف کنم. مشکلم هم این است که چون عمدتا به زبان خطابه ای نوشته می شوند و منطق روشنی را دنبال نمی کنند راهی برای گفت و گو و تفاهم هم پیدا نمی شود. راستش مدت ها است که از شنیدن چنین نقدهایی خسته هستم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید