چند وقت پیش رفتم در جلسه ای خصوصی که سخن رانش یکی از اساتید صاحب نام علوم انسانی بود. مریم بیچاره را هم قانع کردم که بیا بریم که طرف آدم حسابی است و من می شناسمش. خلاصه رفتیم و منتظر شدیم تا صحبت راجع به “علل عقب ماندگی ایران” شروع شود.
استاد گرامی صحبت را با این سوال شروع کرد که چرا ما ایرانی ها سیستم ساز نیستیم؟ و این توضیح را هم داد که مرز جامعه مدرن و سنتی همین سیستم ساز بودن است. من پرسیدم آقا سیستم ساز نبودن یعنی چه؟ حرفم هم این بود که هر جامعه ای از قدیم تا الان برای اداره امورش سیستم های متنوعی می سازد (مثلا نظام میراب در ایران). جواب ایشان این بود که سیستم چیزی است که در آن اقتدار و انضباط و … وجود دارد مثلا این که وقتی یک استاد آمریکایی یک کتاب درسی را معرفی می کند همه دانش جویان می پذیرند و کسی اعتراضی نمی کند چون کار سیستم دارد!. باز من گفتم که نظام کاست هند یا سامورایی ژاپن هم که همین ویژگی ها را دارد و اصلا هم مدرن نیست. ایشان روشن کرد که این سیستم ها معطوف به پیشرفت نیست (مریم بعدا حالیم کرد که منظور استاد تمایل به پیشرفت است ولی کلمه سیستم ساز بودن را اشتباها در این معنی به کار می برد).
بعد طبق عادت مالوف جلسات این مدلی ایشان شش مورد را به عنوان دلایل سیستم ساز نبود ایرانی ها ذکر کرد: خب طبیعی است که “عدم تمایل به کار گروهی” قطعا باید ذکر شود و مواردی مثل اولویت منافع فردی و عدم تمایل به منافع جمعی و فقدان نظم هم به آن اضافه شد (وقت نشد که بپرسم کدام جامعه است که افرادش به فکر منافع فردی نباشند!). این جا مریم پرسید که ایا این موارد “علت” سیستم ساز نبودن هستند یا خود به این دلیل که جامعه سیستم ندارد شکل گرفته اند؟ ایشان جواب داد که این هم درست است! یعنی تا الان ما فکر می کردیم تمرکز صحبت این است که جهت علیت از الف به ب است ولی در یک لحظه روشن شد که از ب به الف هم درست است.
در ادامه یک دفعه موضوع به دموکراسی هم وصل شد و استاد دو دلیل “ذهنیت پدر سالار” و “فرهنگ استبدادزده” را ریشه موضوع ذکر کردند. این جا دیگر من تحملم تمام شد. گفتم در اقتصاد ما برای این که نشان بدهیم الف علت ب است اول کلی مدل تئوریک می سازیم، بعد مرتبا دادهای عرضی و طولی جمع می کنیم و سعی می کنیم این فرضیه را رد کنیم، کلی هم حواسمان هست که در نتیجه گیری ها چه خطاهایی وجود دارد و الخ، شما در حوزه علمی خودتان خودتان کی و چندبار و بر اساس چه مدل تئوریک جدی یا چه داده ای تست کردید که مثلا “فرهنگ استبداد زده” مانع دموکراسی است؟ جواب بامزه بود: گفتند ببینید اقتصاد علمی ترین حوزه علوم انسانی است، رشته … به این شکل نیست. ما در رشته … این طوری عمل می کنیم که به لحاظ تاریخی می بینیم که در یک جامعه (مثلا غرب) چه پدیده هایی با هم رشد کرده اند (مثلا دموکراسی و رفع ذهنیت پدرسالار) و از روی آن این نتیجه را می گیریم. (خلط آشکار مفهوم علیت و همزمانی را که ملاحظه می فرمایید.)
بخش آخر صحبت شاهکار بود. سخن ران به عنوان ذهنیت استبدادزده این مثال را ذکر کرد که سر کلاس استاد چیزی را می گوید و هیچ دانشجویی اعتراض نمی کند (یادش رفته بود که اولش همین را به عنوان عامل مثبتی برای سیستم دار بودن این جوامع گفته بود). بعد یک دفعه گفت که من شک ندارم که ۱۵ سال دیگر ترکیه و دوبی به لحاظ دموکراسی از ما خیلی جلوتر خواهند بود چون دارند اقتصاد مبتنی بر بخش خصوصی را شکل می دهند (۵ دقیقه قبل داشت می گفت که ریشه فقدان دموکراسی فرهنگ استبدادی و پدرسالار است و تا آن اصلاح نشود دموکراسی شکل نمی گیرد).
نتیجه گیری:
۱) در یک سخن رانی یک ساعتی فکر کنم ۲۰ تا مفهوم و نظریه کلان مطرح شد. نظریه هایی که هر کدامشان می توانست موضوع یک صحبت مستقل و ده ها پژوهش برای اعتبارسنجی آن باشد.
۲) قدر اقتصاد را باید دانست چرا که آدم را ادب می کند. اقتصاد به لحاظ متدولوژی برتری آشکاری بر برخی حوزه های دیگر دارد و به خاطر همین متدولوژی اجازه چنین پریشان گویی ها و در هم آمیختن و پشتک زدن با مفاهیم را نمی دهد (هر چند تا وقتی که بساط چیزهایی مثل “سرمایه اجتماعی”! در این مملکت پهن است نوشته های اقتصادی بی سر و ته هم وجود خواهد داشت)
۳) به قول مریم سخن رانی چیزی نبود جز جمع ده ها خاطره و داستان مختلف که معلوم نبود چه ربطی به هم و کلا چه ربطی به موضوع سخن رانی دارند.
۴)یکی از دلایل فساد فکری و علمی آدم های علوم انسانی کار در ایران مخاطب است. همان موقع که من و نیما داشتیم از کیفیت سخن رانی طرف دیوانه می شدیم و مریم هم داشت ته دلش می خندید بقیه مخاطبان چنان کیف کرده بودند که حد نداشت. یکی پا شده بود و می گفت استاد به آن شش دلیل عقب ماندگی که واقعا عالی بیان کردید یک دلیل هم اضافه کنید و آن قانون گریزی ما ایرانی ها است! تکبیر! فکر کنم آخر سر هم به ما سه نفر که یک گیرهایی دادیم و سوال هایی غیرتایید کننده پرسیدیم به عنوان آدم های بی سوادی نگاه شد که از درک عمق سخنان استاد عاجزند.
۵) اگر می خواهید تصورتان از کیفیت یک استاد علوم انسانی تغییر نکند پای صحبت یایش نروید. بر عکس هم می توانید عمل کنید. وقتی شنیدید که می گویند که طرف استاد برجسته علوم انسانی است، اول باور نکنید، یک سخن رانی اش را بروید تا ببینید طرف چند مرده حلاج است بعد نتیجه گیری کنید.
۶) کتاب های دو قلوی فرامز رفیع پور (آناتومی جامعه و توسعه و تضاد) را خوانده اید؟ آشفتگی و پریشان گویی این جلسه چیزی در مایه های آن دو کتاب بود.
۷) یکی نیست به من بگه آقاجان بی کاری وقتی می بینی عنوان سخن رانی طرف “علل عقب ماندگی ایران” است پا شی بری و بعد هم این جوری گیر بدی؟
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید