نگاه مکانیکی به اقتصاد
نگاه مکانیکی خطری است که همیشه در کمین سیاستگذاری اقتصادی در ایران است. این عبارت در معنایی که من به کار میبرم البته هیچ ربطی ندارد به بحث «نگاه مهندسی به اقتصاد» که امثال دکتر یاوری (مشاور اقتصادی قالیباف) بیان میکنند و البته منظورشان تخطئه کسانی است که ریاضیات را خوب میفهمند و تئوریهای اقتصادی را با حرفهای روزنامهای و سرمنبری مخلوط نمیکنند. (متاسفانه لینک مطلب را پیدا نمیکنم ولی خوب به خاطر دارم که حدود یک سال پیش یاوری طی مصاحبهای گفت مشکل اقتصاد ایران از نگاه مهندسی به اقتصاد است و البته مشخصا منظورش تیم دکتر نیلی بود که برخیشان قبل از اقتصاددان شدن مهندس بودند.)
در این معنای خاص منظور من کسانی هستند که به جای توجه به طرف تقاضا و اعتماد کردن به دینامیک درونی اقتصاد تمام نگاه خود را صرف توسعه برنامهریزیشده عرضه در اقتصاد و خصوصا در صنعت متمرکز کردهاند و به نظرشان با ساختن ظرفیت در سمت عرضه جامعه پیشرفت اقتصادی میکند. این نگاه البته جدید نیست و در تمام دوره بعد از انقلاب حضور داشته است ولی در ده سال گذشته حضور آن کمتر و کمتر شده است. سیاست «خودکفایی» نقطه اوج این رویکرد بود که به صرف امکان فنی تولید محصولی رای به ساختنش در داخل میداد. به نظر من یکی از دستاوردهای بزرگ جهانگیری در وزارت صنایع کمرنگ کردن چنین نگاهی در سیاستهای صنعتی کشور بود.
نگاه مکانیکی علاقه شدیدی به ظرفیتهای طرف عرضه یعنی چیزهایی مثل ماشینآلات یا فنآوری یا تعداد شرکتها دارد و به این نکته کمتوجه است که ظرفیتسازی مصنوعی در طرف عرضه بدون داشتن تقاضای موثر در بازار و یا قدرت رقابت با رقبای دیگر نتیجهای جز هدر دادن منابع ندارد. این نگاه سعی میکند به هر ترتیبی که شده ولو به زور تزریق یارانه یا بستن بازار ظرفیتهای صنعتی را توسعه دهد. در این بین اصولا به صنایع مونتاژ یا بخش خدمات بیاعتقاد است و علاقه اصلیاش به صنایع سنگین (همان صنایع زیربنایی) و جدیدا هم صنایع پیشرفته است. رویکردی که مدلی بسیار شبیه به آن در شوروی سابق دنبال شد. سرمایهگذاریهای گسترده در صنایع سنگین بدون توجه به جنبههای بازاری آن. نتیجهاش هم این شد که در حالی که تولید صنعتی بالقوه بالا بود مردم در سطح پایینی از رفاه به سر میبردند. این نگاه چون اصولا اعتقاد چندانی به رقابت جهانی ندارد پیوستن به زنجیره جهانی را هم امری مهم نمیداند و بیشتر دنبال چیزهایی مثل بومیکردن فنآوری، محصول ملی، ساخت داخل و خلق دانش است. توضیح میدهم که من مخالف این چیزها نیستم بلکه دارم از یک نگاه افراطی انتقاد میکنم.
بر این اساس تخصص فنی و مهندسی مناسب حال مدیریت بخش صنعتی کشور نیست. این تخصص، این نگاه و این روحیه در سطح یک بخش از یک شرکت صنعتی و یا حداکثر در سطح یک شرکت میتواند مفید باشد ولی به درد وزارتخانه نمیخورد. سیاستهایی در سطح وزارت صنایع بیشباهت به سیاستهای اقتصاد کلان نیست. در آن سطح نگاه وزیر و تیمش بیش از اینکه متوجه بخش فیزیکی و ملموس ماجرا باشد باید متمرکز بر بهبود ساختار بازار و رفع محدودیتهایی باشد که مانع از پاسخ دادن طرف عرضه به علامتهای تقاضا میشود. وزارت صنایع متولی یک حوزه صنعتی خاص و یا صاحب صلاحیت برای تشخیص حوزههای اولویتدار برای کشور نیست. کار وزارت صنایع بسترسازی برای بالیدن کارآفرینان بخش خصوصی است. باید قبول کنیم که شامه تیز سرمایهگذاران بخش خصوصی (داخلی و خارجی) بهتر از دفتر و دستک هر بوروکراتی میتواند فرصتهای بازار و حوزههای اولویتدار را کشف کند.
پ.ن : انگار نگرش مهندسی به اقتصاد کمی شبهه برانگیز شده بود. فکر کردم تیتر را عوض کنم گویاتر باشد.
دیدگاهتان را بنویسید