اقتصاد هم مثل هر علم جدی دیگری یک متن اصلی دارد که معمولا مورد اجماع دانشمندان این حوزه است و تعداد قابل توجهی حاشیه. مثال بزنم: پزشکی یک متن دارد که از فیزیولوژی و آناتومی و بیوشیمی شروع می شود و با اکسترنی و اینترنی در بخش های مختلف تمام می شود و همه جای دنیا هم یک سان است و آدم ها در آن یاد می گیرند که فرضا اگر نصف شبی پیرمردی با درد قفسه سینه مراجعه کرد چه باید بکنند. حاشیه هم دارد: می توانند راجع به اخلاق در پزشکی و حد و مرز دخالت علم در درمان های ژنتیکی بحث کنند، پیش فرض های علی – معلولی پزشکی را زیر سوال برده و راجع به مکانیسم های درمان آلترناتیو (مثلا هامیوپاتی) صحبت کنند، از نابودی طب سنتی در مقابل هجوم داروسازی صنعتی شکایت کنند و الخ. احتمالا عقل سلیم می گوید جامعه پزشکی باید مثلا ۹۵% انرژی اش را صرف کار اصلی اش کند و ۵% مابقی را به این مباحث که ممکن است اثر درازمدت یا حتی پارادایم شکن داشته باشد (شاید هم نداشته باشد) اختصاص دهد.
حالا اگر ببینیم که در یک جامعه خیالی ۷۵% دانشجویان پزشکی اش وقت خود را صرف بحث های اخلاق پزشکی می کنند و در عوض تکس بوک های ۳۰ سال پیش را می خوانند یا مثلا در حالی که کاملا به مبحث فلسفه پزشکی مسلط هستند در تشخیص سرما خوردگی ویروسی یا استفاده از دستگاه ای سی جی اشتباه های آشکار می کنند حس می کنیم که چیزی این وسط غیرطبیعی است و آن هم غلبه حاشیه بر متن است.
هرم های وارونه در علم اقتصاد در ایران زیاد است. برای مثال در کتاب فروشی ها به قفسه اقتصاد مراجعه کنید (البته فرض این که کتاب فروش داستان ما از آن نوعی که قبلا صحبتش را کردیم نباشد). احتمالا چیزی که در باب علم اقتصاد مشاهده می کنید تعدادی متن درسی قدیمی است. مثلا در حوزه خرد و کلان که بنیان اصلی کار است تقریبا هیچ کتابی متناسب با محتوای منابع درسی معمول در دنیا پیدا نمی کنید. یا مثلا در ایران که بودم چندین نفر از بچه ها از من جویای منبعی مناسب برای بحث کاربرد ریاضیات در اقتصاد بودند که من هرچه بازار را گشتم کتاب مناسبی پیدا نکردم در حالی که این یکی از پرمخاطب ترین و پایه ای ترین مباحث این رشته است. در حوزه های تخصصی کاربردی مثل اقتصاد کار یا ساماندهی صنعتی یا حتی اقتصادسنجی های تخصصی هم کتاب بروز تقریبا وجود ندارد. در عوض تا بخواهید کتاب جدید و با چاپ خوب که عمدتا در نقد بنیان های علم اقتصاد و بازار آزاد و بیان گناهان علم اقتصاد و نقدهای مارکسیستی به جریان جهانی شدن و به اصطلاح پژوهش های کاربردی رییس دانا و الخ است گیرتان می آید.
به این فکر می کنم که اگر یک بنده خدایی که اساسا اطلاعی از اقتصاد ندارد و می خواهد در این باب چیزهایی بیاموزد و کسی را هم ندارد که راهنمایی اش کند تصادفا به یک کتاب فروشی برود (مثلا برود نشر آگه) و کتابی از قفسه اقتصاد انتخاب کند چه تصوراتی ممکن است از این مسایل پیدا کند. البته کم کم سر و کله کتاب های خوب در مورد مفاهیم اقتصادی برای عموم مردم (از جمله کتاب عالی مبانی اقتصاد دکتر نیلی انتشارات نشر نی که توصیه می کنم اگر به یادگیری مفاهیم پایه علاقه دارید حتما بخوانیدش) دارد پیدا می شود ولی باز هم نسبت حاشیه به متن حالا حالاها از هرم جهانی فاصله قابل توجه دارد.
پ.ن: یک نقد محتمل به بحث من می تواند این باشد که بچه های رشته اقتصاد کتاب های درسی روز را به زبان انگلیسی می خوانند و لذا تقاضایی برای ترجمه وجود ندارد ولی چون خواندن کتاب های غیردرسی و متنی به زبان انگلیسی دشوار است این کتاب ها مشتری پیدا می کند. نمی دانم این حدس آیا درست هست یا نه.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید