این روزها خیلی معمول است که مراکزی که روی مسایل توسعه (خصوصا توسعه محلی) و تحولات سیاسی/اجتماعی کار میکنند از فعالین کشورهای در حال توسعه (مثل فعالین سازمانهای غیردولتی٬ مقامات محلی٬ کنشگران٬ کارآفرینان محلی و الخ) بخواهند که در پنلها حضور بیابند یا برای محققان (مقیم غرب) سخنرانی کنند. مثلا مدرسه حکومتگری کندی هاروارد مرتبا میزبان چنین اتفاقاتی است. من در حدی که وقتم اجازه داده به چنین محافلی رفتهام یا پادکستهای مربوط به آنها را گوش میکنم. متاسفم که بگویم در اکثر موارد گوش دادن به چنین سخنرانیهای خالی از هر نوع فایده بوده است. مورد مشابهش را هم در ایران سراغ داشتم. بسیار معمول بود که مدیران را دعوت کنند که تجارب خود را از پیادهسازی نظریههای مدیریتی ابراز کنند. غیر از برخی مدیران استثنایی – مثل مرحوم دکتر وفا غفاریان یا مهندس ترکان که با نظریه تعارف نداشتند و مقهور کلیشههای آکادمیک نبودند – اکثر این سخنرانیها خالی از هر نکته جدیدی و تاملبرانگیزی برای یک محقق یا مشاور بود.
مشاهده من کمی عجیب است چون به طور پیشینی انتظار میرود که ماجرا برعکس این باشد. یعنی افرادی که مستقیما با دنیای واقع سر و کار دارند باید بتوانند چیزهای زیادی به محققان برجعاجنشین بیاموزند٬ ولی چرا این اتفاق نمیافتد؟ تجربه من میگوید که در اکثر موارد اهل عمل سعی میکنند چیزی را تحویل مخاطب بدهند که با چارچوب ذهنی و کلیشه/نظریههای رایج در آکادمی سازگار باشد. مثلا اگر مقام محلی یا کنشگر باشند حتما میگویند که افزایش مشارکت محلی یا بهبود نقش زنان یا دادن وامهای خرد چه قدر در بهبود وضعیت موثر بوده و اگر مدیر باشند در فواید انواع روشهای مدیریتی که پیاده کردهاند سخنرانی خواهند کرد.
به این ترتیب است که جزییات جالب دنیای واقع در چارچوب نظریههای خام و با دقت پایین آکادمی یا سازمانهای بینالمللی و ارائههای استاندارد پاورپوینتی گم میشود. اهل عمل به جای اینکه آنچیزی که واقعا مشاهده کردهاند – و بسیار واجد ارزش است – را مستقیما و به زبان خودشان بیان کنند آنرا در بستهبندیهای رایج ارائه میکنند و لذا جزییات جالب و آموزنده داستان گم میشود.
ضمن اینکه معمولا کمتر این تمایل وجود دارد که نظریههای مسلط به چالش کشیده شود. مثلا من تا به حال ندیدهام که یک مقام محلی بیاد و بگوید که ما مشارکت ذینفعان را بالا بردیم ولی در عمل تفاوت چندانی در بازده اتفاق نیفتاد یا حتی بازده کمتر شد و لذا به طور ضمنی به محققان بفهماند که نظریههایتان هنوز خام است و نیاز به عمق بیشتری دارد. (این روزها جریانهایی در اقتصاد توسعه وجود دارند که بر اساس دادههای جزیی به طور جدی کلیشههای حاکم بر توسعه در یکی دو دهه اخیر – که خود مدعی جایگزینی کلیشههای قبلی بودهاند – را به چالش کشیدهاند).
تا وقتی که این تعارفات در گفت و گوی طرفین هست – که در سطح بینالمللی هم بسیار مشاهده میشود – متاسفانه این دیالوگ آنقدر مفید فایده نیست و کمک چندانی به چالشکشیدن علم آکادمیک و پیشبردن آن نمیکند. من اگر خودم هماهنگکننده چنین پنلی باشم شاید یک قاعده بگذارم که به سخنرانان بگوید که «صرف هر درصدی از وقتتان برای بازگویی ابتدایی نظریههای آکادمیک ممنوع است!».
پ.ن: قسمت جدید و جالبی از مصاحبه با جواد صالحی آماده است که هنوز فرصت نکردهام آنرا نهایی کنم ولی به زودی منتشر میکنم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید