احتمالا وبلاگ نویسانی که مرتبط با حرفه یا موقعیت رسمی خود می نویسند و خوانندگان آن ها هم از دایره دوستان و آشنایانشان فراتر است و به نوعی در وبلاگستان شناخته شده هستند اکثریت را تشکیل نمی دهند. لذا مساله ای که این جا دارم شاید مساله عمده وبلاگ نویسان نباشد ولی ممکن است برای برخی قابل توجه باشد.
من در وبلاگ نویسی کاملا بی پروا هستم. به این معنی که وبلاگ نویسی را چیز متفاوتی از نوشتن یک مقاله برای مثلا روزنامه شرق یا سایت رستاک می دانم. به همین دلیل آن قدر در نوشته های وبلاگی ام مته به خشخاش نمی گذارم یا آن قدر مراقب تصویری که از خودم می سازم نیستم. البته خودم به خوبی می توانم تفاوت مطلبی را که ابراز محبت خوانندگان و لینک دادن های بقیه وبلاگ نویسان را به دنبال خواهد داشت و مطلبی که سیر انتقاد و متلک و فحش را سرازیر خواهد کرد تشخیص دهم. با این همه تا به حال از محدود کردن خودم برای فیلتر کردن مطالبم و منتشر کردن نوشته های اتوکشیده و از صافی کنترل کیفیت رد شده پرهیز کرده ام چون حس کرده ام وبلاگ جایی است که قرار است رفتارها در آن غیر رسمی و خودمانی باشد در غیر این صورت اسم این جا می شود سایت شخصی و نه وبلاگ. ضمن این که با این فیلتر کردن حجم انتشار مطالبم شاید به یک چهارم برسد. با تصور وبلاگی، من بسیاری اوقات افکار نیمه خام خودم را می نویسم و از همین انتقادها و کنایه ها یاد می گیرم. می توانم البته ننویسم و خودم را از این یادگیری محروم کنم که البته فایده آن تخریب نکردن “اعتبار حرفه ای ام” خصوصا برای آینده خواهد بود.
با وجود این تازگی دچار تردیدهایی شده ام که نکند این نحو صحبت و این فیلتر نکردن بعدا به قیمت سنگینی برایم تمام شود به گونه ای که همیشه “گاف های” وبلاگی به عنوان نقاط پاک نشدنی کارنامه نوشتاری یا حرفه ای ام باقی بماند. اگر این طور باشد من هم باید مثل بقیه بچه های اقتصادی نویسی که تقریبا وجهه شخصی/غیر رسمی در وبلاگشان ندارند وبلاگم را از حالت وبلاگ به رسانه شخصی اقتصادی تبدیل کنم و گاهی مقاله های کوتاه علمی در آن بنویسم
دیدگاهتان را بنویسید