احمد سیف و خاطره وطن خواه هر دو مطالب خوبی در نقد پست قبلی من نوشته اند که برای من آموزنده بود. پست دوستان کمک می کند تا مساله اصلی یعنی “انتقاد از خطابه وار سخن گفتن و انشاء وار نوشتن” بیشتر شکافته شده و روی جزییات آن بحث های بیشتری صورت گیرد. خوب می دانم که همین توصیفی که از ماجرا می کنم نادقیق است. منتقدی ممکن است بپرسد خطابه وار سخن گفتن و انشاء وار نوشتن یعنی چه و چه مشخصه های ممیزه ای دارد؟ این نقد وارد است. من تعریف روشنی برای این مفهوم ندارم و بیشتر بر روی یک برداشت بین الاذهانی از چنین تیپ سخن گفتن و نوشتن هایی تاکید می کنم. امیدوارم که برداشت هایمان از موضوع به هم نزدیک باشد. ضمنا سعی می کنم در متن نوشته خصوصیاتی را هم برای این سبک نوشتن برشمارم.
چرا انشاء وار راجع به مسایل توسعه و اقتصاد سخن گفتن محل نقد است؟
۱) مسایل اقتصادی عمدتا ماهیت دینامیکی دارند. مفهوم دینامیک به این معنی است که عملکرد یک سیستم تابع صرف ورودی این لحظه آن نیست بلکه تابعی از مجموعه ای از متغیرها هم است که در گذشته شکل گرفته اند. در این نوع سیستم ها نتیجه تغییر در یک متغیر روشن نیست و عمل کرد نهایی سیستم پس از فعل و انفعالات زیادی که بین مجموعه متغیرهای داخل آن صورت می گیرد تعیین می شود. اصطلاحا می گویند این سیستم رفتار “ضد شهودی” دارند یعنی نتیجه نهایی آن با آن چیزی که در نگاه اول به ذهن می رسد خیلی متفاوت است. از روان شناسی می دانیم که ذهن انسان خصوصا انسان غیرمتخصص پیچیدگی لازم برای تحلیل چنین سیستم هایی را ندارد و لذا برای مطالعه رفتار آن ها باید متوسل به مدل سازی و ریاضیات و یا مقایسه های کمی شد. این در حالی است که در نوشته های انشاء وار معمولا نتیجه گیری ها و پیشنهادات بر اساس تحلیل های حسی، شهودی، سرانگشتی و قیاس های تمثیلی صورت می گیرد که لزوما نتیجه درست نمی دهد و ممکن است بسیار گم راه کننده باشد. مثلا ممکن است در قیاس ساده به نظرمان برسد که دولت باید هم تورم و هم بیکاری را متوازن کم کند تا وضع ممکلت به تر شود. این حرف خیلی جذاب است و مورد استقبال خواننده قرار می گیرد ولی ادبیات اقتصادی به ما نشان می دهد که هر کدام از این متغیرها هزینه بهبود و اهمیت مشخصی برای جامعه دارند و ترکیب بهینه آن ها از روی این فاکتورها و هزینه کلی سیاست برای جامعه تعیین می شود که ممکن است مقدار بهینه متناسب با شرایط مختلف حتی در سر یکی از دو طیف قرار گیرد.
۲) در توسعه هر عاملی به تنهایی می تواند تاثیر مثبت داشته باشد. سرمایه گذاری روی کشاورزی، حمل و نقل، رفع تبعیض از زنان، گسترش مخابرات، توسعه مدارس، گسترش خلاقیت و هزاران فاکتور دیگر همه تاثیرات مثبتی روی بهبود وضع جامعه دارند. با این حال یک فاکتور کلیدی به اسم محدودیت منابع و هزینه سرمایه گذاری روی هر کدام از آن فضای انتخاب سیاست گذار را محدود می کند. فی المثل قطعا رفع تبعیض از زنان (علاوه بر جنبه اخلاقی و انسانی آن) روی توسعه اثر مثبت دارد ولی این رفع تبعیض نیازمند سرمایه گذاری گسترده در بخش آموزش و بازار کار است. از دید سیاست گذار اقتصادی ” نرخ” رفع تبعیض از زنان خود یک متغیر درون زا در سیستم است که مقدار بهینه آن بر اساس ظرفیت های موجود و میزان تاثیرگذاری سایر متغیرها و هزینه لازم برای ارتقاء هر یک تعیین می شود. با این دید گفتن این حرف که زنان در توسعه نقش کلیدی دارند شبیه این است که بگوییم توسعه راه آهن و بهبود فن آوری و گسترش اینترنت و ارتقاء سطح خدمات پزشکی و تنش زدایی و هزاران چیز دیگر در توسعه نقش مهمی دارند. یک نوشته درست باید به ما بگوید رفع تبعیض از زنان چه قدر و در چه نقاطی و با چه هزینه ای و یا حداقل به چه شکلی روی توسعه اثر دارد. در نوشته های انشاء وار معمولا این محدودیت ها و این رقابت بین فاکتورهای مثبت نادیده گرفته شده و روی یک متغیر تاکید مطلق می شود.
۳) آیا نوشته انشاء وار و تکرار آن روی ذهنیت مردم و مسوولان اثر مثبت دارد؟ شاید بلی، شاید هم خیر. بلی از این حیث که ممکن است افراد آن را به عنوان یک گزاره مکررا گفته شده قبول کنند ولی در عین حال از تئوری های تصمیم گیری می دانیم که تصمیم گیران تا وقتی راجع به چیزی “اقناع” نشوند آن را در عمل خود به کار نمی برند. از این حیث به نظر می رسد تکرار موضوعات خیلی روی رفتار سیاست گذار اثر ندارد بلکه این نوشته ها زمانی موثر خواهد بود که به او نشان دهند “چرا” چنین توصیه هایی می توانند مفید باشند و مکانیسم پشت آن ها چیست. اگر خواننده با مکانیسم یک موضوع آشنا شود آن گاه خود به خود روش تفکر خود را تغییر خواهد داد. به این جهت است که من همیشه می گویم نویسنده اقتصادی باید مقاله اش را چنان بنویسد که خواننده همان طور که مکانیسم کار یک الاگلنگ را می فهمد مکانیسم کار یک سیاست اقتصادی را هم درک کند.
۴) در نوشته های انشاء وار گاه کلماتی به کار می رود که جذاب و زیبا ولی در واقع فاقد معنی مشخص و دقیق است. یکی از دوستانم یک بار کار جالبی کرده بود. فهرستی از یک سری کلمه رایج در نوشته ها و گفتارهای اقتصادی در ایران را تهیه کرده بود و دیده بود که هیچ کدامشان معادل انگلیسی ندارند که معنی اش این است که تعریف علمی دقیق و روشنی ندارند ولی در افواه به عنوان یک مفهوم عمیق به کار می روند. اگر خاطرتان باشد یک بار این جا راجع به کلمه شغل کاذب بحث کردیم. مهاجرت بی رویه، مصرف زدگی و حتی در مقاطعی عدالت اجتماعی نمونه هایی از کلماتی بودند که افراد راجع بهشان صحبت می کنند ولی اگر ازشان بپرسید ممکن است نتوانند تعریف سازگاری برای آن ارائه دهند. وقتی این تعریف دقیق وجود نداشته باشد هر کسی برداشتی برای خود دارد و آن را در هر جای باربط و بی ربطی به کار می بردش.
۵) اگر باب انشاء نویسی در کشوری باز شود که شده است مردم ترجیح می دهند به جای عرق ریختن و مطالعه کردن و تحقیق مشخص انجام دادن که نتیجه آن هم قطعا از طرف عده ای محل مناقشه خواهد بود حرف های انشاء وار بنویسند و هم چنان مشهور و محبوب باقی بمانند. باید باب نقد کوبنده را در این کشور باز کرد تا گفتمان علمی حتی در سطح عمومی رشد کند. نوشته های انشاء وار به علت ماهیت اسفنج وار خود معمولا تن به نقد نمی دهند.
۶) کل نگری با کلی گویی فرق دارد. برای مدل سازی هر سیستمی در هر سطحی باید درجه ای از کلان نگری داشته و جزییات را حذف کرد. این یک اصل بدیهی مدل سازی است و اگر خلاف این رفتار کنیم آن قدر متغیر اضافی در کار وارد می شود که همه چیز به همه چیز مربوط می شود و ماجرا از دست خارج می شود. ولی در همین تصویر کلان و خلاصه باید متغیرهایی که به کار می بری و روابط بین آن ها و نتیجه گیری هایی که می کنی کاملا روشن و مستند و بر اساس تئوری های مشخص علمی باشد. اتفاقا یک مشخصه انشاء نویسی این است که همه چیز را به همه چیز ربط می دهد. درست است همه چیز به همه چیز ربط دارد ولی بعضی وقت ها این ربط ها آن قدر ضعیف است یا آن قدر متغیر واسطه وجود دارد که رابطه بلافصل خیلی معنی دار نیست.
بحث را با یک خاطره پایان دهم. در دانشگاه در دوره لیسانس و فوق لیسانس استادی داشتیم به اسم دکتر مشایخی که فارغ التحصیل ام.ای.تی بود و دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف هم به همت ایشان راه اندازی شد. از ایشان خیلی چیزها یاد گرفتیم از جمله این که وقتی در درس شان یا سمینارهای علمی چیزهایی از جنس همین انشایی که من نوشته بودم می گفتیم می گفت “آره! اینایی که گفتی همه درست و ما هم همه را قبول داریم ولی …” سه نقطه بعد از ولی اش خیلی مهم نیست ولی هر کسی که این جمله را می شنید می فهمید که منظور واقعی ایشان این است که پسر جان چیزهای بدیهی گفتی که قبلا هم می دانستیم. دانشگاه جای این حرف ها نیست، از وقت محدودت برای زدن حرف های محدود و مشخص و روشن و جدید استفاده کن. ما دانش جویان ایشان بارها با این جمله “این ها که گفتی درست ولی …” ایشان مواجه شدیم و از آن پس یاد گرفتیم که وقتی که چیزی می نویسم از خودمان بپرسیم که آیا مردم نخواهند گفت “این ها که گفتی همه درست ولی …”. یک بار در یک جلسه کاری داشتم چیزی ارائه می کردم در باب تجربه کشورهای دیگر در توسعه کارآفرینی. در جایی از صحبت گفتم که سازمان ملل در یکی از گزارش هایش گفته که “سیاست های توسعه کارآفرینی اگر منطبق بر شرایط بومی نباشد شکست می خورد”. (از جمله های مورد علاقه دوستان ایرانی. راستی سازمان ملل خود یک انشاء نویس بزرگ است. در آن جا یاد می گیری که گزارشت را دیپلماتیک بنویسی یعنی جوری که به هیچ کس برنخورد.) دکتر مشایخی برگشت و گفت آیا فقط این جمله را گفته یا تحقیقی را ذکر کرده که در آن نشان داده شده است که سیاست های کارآفرینی به دلیل عدم توجه به این فاکتورهای مشخص بومی و در این درصد از موارد شکست خوردند؟ اگر این تحقیق را با جزییات ذکر کرده حرف خوبی زده ولی اگر فقط این جمله را گفته که چیز بدیهی است و اطلاعی به خواننده منتقل نمی کند و لذا از گزارش و ارائه ات این عبارت را حذف کن.
پ.ت: متوجه سوء تفاهم بزرگی شده ام. ظاهرا این برداشت شده است که مخاطب نقد من در این نوشته ها دوستان روزنامه نگار است که به هیچ وجه صحیح نیست. نقد من اولا متوجه روشن فکرانی است که این گونه قلم می زنند و ثانیا متوجه گروهی از دوستان – از جمله دوستان روزنامه نگار- که اگر کسی این گونه قلم نزند و این بدیهیات یا کلیات را در نوشته اش نیاورد او را متهم به تئوری زده بودن و ناآشنایی با واقعیات می کنند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید