بعد از پست دیروز من، گفت و گویی بین چند نفر از دوستان من شکل گرفته است که بخشیاش را اینجا کپی میکنم. پاسخ من از آن چیزی که در آن بحث گفتهام تفصیلیتر و ویرایششدهتر است. هدفم هم توجه به رد و قبول استدلالها نیست. به نظرم در پاسخهای رفیقم نکات مهمی آمده که با وجود تفاوت موضعمان جای توجه دارد.
الف) اعتراض دوستم:
من به شدت مخالف تنیدن این حصارهای کاذب «اخلاقی» در اطراف این موضوعات که حیات اجتماعی ما رو محدود و خفه کرده هستم. حامد هم امروز در وبلاگش مطلبی رو نوشت که از جنس همین «اخلاق گرایی» های کاذب بود. جامعه ای که به نازیبایی ها واکنش نده، و متاسفانه حتی اونها رو گاه «اخلاقی» قلمداد کنه، به سوی پژمردگی میره.
ب) جواب من:
من در اینکه زیباییشناسی در سطح فردی مهم است هیچ شکی ندارم. خود من هم وقتی میخواهم کسی را به عنوان رهبر سیاسی انتخاب کنم ترجیح میدهم ببینم سلیقه زیباییاش تا چه حدی به معیار من میخورد و چه قدر این زیبایی شناسی مطلوب من را بسط خواهد داد و در سرمایهگذاریهایش لحاظ خواهد کرد. بگذریم که بین شباهت در سلیقه زیبایی و جنبههای دیگر نوع همبستگی آماری هست که ریخت و لباس و قیافه را به علامتی (خطادار) برای شناخت افراد همسنخ تبدیل میکند. به نظرم حتی میشود این زیبایی شناسی را تبلیغ کرد و بقیه را هم تشویق به حمایت از آن کرد. تا اینجا شکی نیست. من حتی با که کسی صرفن به عنوان ابراز احساسات “شخصی” نظرش را راجع به ترکیب زیباییشناختی یک “موضوع غیر شخصی” اعلام کند مشکلی ندارم. البته تا وقتی که موضوع از ابزار احساسات شخصی فراتر نرود و به قضاوتی همراه با سرکوب طرف مقابل منجر نشود. تا اینجا موافقیم.
ولی من با این مطلقگرایی تو در مورد زیباییشناسی به شدت مخالفم. زیبایی امری جهانی و عینی و قطعی نیست. به شدت شخصی و فرهنگی و تاریخی و تکاملی و الخ است. معیارهای آدمهای مختلف با هم متفاوت است. لباس و رنگی که برای یکی ناراحتکننده است برای اهل خودش خیلی هم خوش تیپ است. مصداق اکستریم ماجرا عکسهایی است که از زنان دوره قاجار داریم و احتمالن با معیارهای ما خیلی بدسلیقه است ولی انگار آن روزها خیلی هم صکصی بوده!
علاوه بر آن نظر دادن راجع به قیافه و لباس آدمها نظر دادن راجع جنبههایی است که ممکن است از توان خود فرد خارج باشد. این شبیه مسخره کردن قد و رنگ موی آنها است. خصوصن که ماجرا شکل تحقیر افرادی را بگیرد که به هر دلیلی (که حق شخصیشان است) بخواهند کمتر به این جنبه – که برای من و تو مهم است – توجه کنند. قرار نیست سبد توجهات ما به ابعاد مختلف زندگی یکنواخت باشد. من وقتهایی حوصله ندارم ریشم را بتراشم. میدانم که حتی با معیار خودم این کار نازیبا است ولی خب ممکن است آن روز ترجیحات مهمتری داشته باشم که این جنبه را فدا کنم. این حق من است که این تصمیم را بگیرم و حتی عامدانه نسبت به زیبایی بیتوجه باشم چون این توجه به زیبایی هزینههای خودش را دارد. اضافه کنیم که بعضی ممکن است به هر دلیل اعتقادی (که حقشان است) بخواهند عامدانه به پروراندن زیباییهای مورد علاقه من و تو بیتفاوت باشند. من این را حق این آدمها میدانم ولو اینکه لذت بصری من را کم کند. نمیتوانیم استفاده از افراد این حق شخصی را به ابزاری برای سرکوب آنها تبدیل کنم و گرنه درست در همان مسیری افتادهایم که نقدش میکنیم.
این استدلال تو خطرناک است چون آنارشی درست میکند که دامن همه را میگیرد. فردا هم یکی به شکم من یا ریش بزی تو (به قول خودت) گیر میدهد.
پ: پاسخ مجدد دوستم:
ریش من و شکم هردومون می تونه مورد بحث قرار بگیره. اتفاقا چون این موضوعات مورد صحبت قرار نگرفته اینقدر جامعه ما دچار بازتولید نازیبایی و آنارشی زیبایی شده. از ساختمونهای بی ربط تهران گرفته، تا ریش آنکادره «رئیس جمهور» کشور با اون کاپشنش که نصف اوقات هم پاره است. بی شک زیبایی مفهومی تدریجی و تا حد زیادی هم سابژکتیوه، ولی به هر صورت این گفتگو و نقده که سطح سلایق رو بالا می بره. اینکه زنان قاجار به نظر شما زشت بودند (هرچند به نظر من سوگلی ناصرالدین، جیران، یکی از زیباترین زنان تاریخه) در حالیکه در همون دوره سی-سی (ملکه اتریش۰هنگری که حتما میشناسیش) هنوز هم از نظر ما زیباست، و یا مجسمه ونوس هنوز بعد از دوهزارسال زیباست، نشان از این داره که وقتی جامعه ای بسته بشه و به بهانه های «اخلاقی» زیبایی رو درک نکنه، یا خودش رو به درک نکردن بزنه، به جای تولید زیبایی، به بازتولید زشتی می پردازه.
پ.ن: این موضوع محوری این وبلاگ نیست و این وبلاگ را برای موضوعات دیگری لازم داریم. خواهش میکنم به دلیل حساسیت به این مبحث، در مورد کامنتها کمی محتاط باشید تا مجبور به سانسور نشوم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید