آقا من بحث پست قبل را دوست دارم. بعد از مدت ها یک موضوع فکری جالب برایم پیدا شده است. اصل موضوع خودم را فراموش کرده ام ولی سوال این که اگر نتوانستیم مفهومی را دقیق کنیم تکلیف گفت و گو بر سر آن چیست برایم باقی است. فعلا این دو نظر برایم جالب و آموزنده بود.
پسر فهمیده: یک بار جملهی خودتان را بخوانید: «به رغم نداشتن تعریف و شاخص مشخص، دو طرف بحث برداشت بین الاذهانی نسبتا مشترکی از مفاهیم ژلاتینی این چنینی دارند.» فکر نمیکنید این ادعا تنها وقتی درست است که دو طرف بحث از خاستگاه نظری مشترکی باشند؟ مشکل حرفهای غیردقیق این است که چند نفر که مثل هم فکر میکنند، آخر سر به توافق میرسند و فکر میکنند این توافق یک نتیجهی اصیل است. نمونهاش همین روشنفکران چپ یا پستمدرنیست است که خودشان هم نمیفهمند چه میگویند، ولی حرفهای همدیگر را تأیید میکنند. به نظر شما چهطور میشود از حرف غیردقیق نتیجه گرفت؟
نی لیک: نفس و اصل گفت و گو را پذیرفتن حرکت به سوی نقد و در نتیجه روشن شدن جنبه ی تاریک و نه روشن موضوع است. مضامین جدید هنوز تبدیل به مفاهیم دقیق نشده اند. برای همین به نظر من باید گفت و گو کرد، نقد کرد و بازبینی در دانسته ها و ادعاها کرد. این که گفته می شود تعریف دقیقا مفاهیم را ارائه بدهید درست نیست چرا که فضای خاکستری و مبهم که با ابتکار نظری به بحث گذاشته می شود اگر که از قبل تعریف داشته باشد به بحث یا تشکیک گذاشته نمی شود. به نظر من اجازه بدهیم که موضوع جدید وارده فضای فکر و نظری ما بشود و همه اش با اتکا به متعارف ها و دقایق ابتکار فکری را نکوبیم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید