ماجرای شورش های اخیر در آذربایجان برای کسی که با وضعیت این مناطق آشنا باشد تا حدی عجیب و کمی مشکوک به نظر می رسد. جرقه قضیه را کاریکاتور مانا زد که من هر چه نگاه کردم چیز توهین آمیزی در آن ندیدم و ابتدا نتوانستم بفهمم که چرا باید در جاهایی مثل دانشگاه ها علیه آن اعتراض صورت گیرد. در قدم بعدی تحلیلی که عنوان شد این بود که در واقع کاریکاتور بهانه ای شد برای اعتراض به تبعیض ها و مسایلی که در این سال ها پوشیده مانده بود. قسمت عجیب ماجرا برای من همین تحلیل ها است. به عنوان یک آذری بزرگ شده در آذربایجان که کاملا با وضعیت منطقه آشنا هستم صحبت از تبعیض یا محرومیت مناطق آذری نشین در مقایسه با وضعیت سایر استان های اقلیت نشین (که من حداقل بخش کردنشین آن را به خوبی می شناسم) به شوخی می ماند. اولا سه استان ترک نشین ایران وضع اقتصادی تقریبا معادل وضع متوسط کشور دارند و مرکز هر سه استان جزو شهرهای به نسبت توسعه یافته کشور است. تبریز در عدد سه شهر اصلی بعد از تهران است و ارومیه و اردبیل وضعیتی به مراتب به تر از ایلام و سنندج و زاهدان دارند. این در حالی است که تفاوت سطح رفاه و تفاوت تخصیص منابع مرکزی در سایر استان های مرزی با مناطق مرکزی ایران کاملا مشهود است. ثانیا بر خلاف استان های دیگر اکثریت مطلق مسوولان این استان ها ترک زبان و بومی هستند (چیزی که مثلا در کردستان اصلا معنی ندارد) و لذا حس تحمیل شدن مدیران از بیرون چندان وجود ندارد. محور سوم حرفی بدیهی است. بر خلاف اقلیت های دیگر ترک زبان ها در قدرت سیاسی و اقتصادی حضور کاملا چشم گیر دارند. این نکته آخر را هم اضافه کنید که آذربایجان بر خلاف خوزستان مازاد اقتصادی خاصی به سایر مناطق کشور پرداخت نمی کند که مثلا مردم عادی اش در پی این رویا باشند که ثروت منطقه شان به خودشان برسد و گمان ببرند که با استقلال یا خودمختاری وضعیت اقتصادی شان یک شبه به تر می شود. با این توضیحات من واقعا مساله تبعیض و محرومیت این استان ها را به صرف آذری زبان بودنشان چندان ملموس نمی بینمم.
با این حال دو گزینه را برای توضیح دادن اتفاقات اخیر محتمل می دانم. گزینه اول چیزی است که اسمش را توهم پیش رفت می نامم. از بیش از بیست سال پیش ذهنیت مردم آذربایجان به طور مداوم تحت تاثیر تصاویری است که به طور سنتی از دو کشور هم جوار یعنی ترکیه و آذربایجان دریافت می کنند. از همان دوره پیش از ماهواره که استفاده از آنتن های بشقابی برای دریافت برنامه های تلویزیونی و نیز استفاده از نوارهای ویدئویی رایج بود این دو کشور مهد شادی و پیشرفت و رقص و موسیقی تلقی می شدند که مردم ایران از داشتن آن حداقل در عرضه عمومی محروم بودند. این تصویر بعد از جدایی آذربایجان از شوروی سابق و رشد اقتصادی آن که به مدد کشف نفت و کمک های خارجی رخ می دهد با شدت بیشتری در اذهان مردمان کوچه و خیابان می نشیند. بنابراین چندان عجیب نخواهد بود که این باور عمومی بین مردم منطقه به وجود آید که مگر ما چه کم از همسایه شمالی داریم که نتوانیم مثل آن ها شویم و در نتیجه ریشه عقب ماندگی را در اتصال به سرزمین اصلی بدانند.
گزینه دوم را من مرتبط با تحقیر دائمی می دانم که از محل ضعف زبانی آذری ها به آن ها وارد می شود. این جا وضعیت اقلیت ها برعکس می شود و بر خلاف اقلیت های دیگری مثل کردها که لهجه فارسی شان نه تنها مایه تمسخر نمی شود بلکه مایه هایی از ملاحت یا فصاحت را نیز با خود دارد اکثریت آذری های با مساله ضعف زبانی چه در شکل گویش و چه در ساختار گفتار و مهارت های آن مواجهند. این ضعف به طور واضحی موجب عقب افتادگی آن ها در رقابت با فارس زبانان می شود. کم نیستند دانشجویان ترک زبانی که با خاطر نوع حرف زدنشان در جمع فارس زبانان به سادگی پذیرفته نمی شوند و کم نیستند اساتیدی که به طور مداوم در معرض مسخره و خنده دانشجویانشان هستند. من این ها را به وضوح دیده ام. این ضعف زبانی به طور تدریجی باعث می شود که موقعیت شغلی و اجتماعی یک ترک زبان به نسبت قابلیت های دیگرش در سطحی پایین تر قرار گیرد. وقتی چنین احساس پذیرفته نشدن در جامعه فارس زبان با شنیدن مداوم جک های ترکی که مایه های تمسخر آن بیش از هر جک اقلیتی دیگر است هم راه بشود آن گاه می توان تا حدی درک کرد که چرا ساکنین این مناطق خواسته هایی مثل زبان مادری از مهدکودک تا دانشگاه! را مطرح می کنند. به باور من این شورش ها بیش از آن که در پی به دست آوردن چیزی یا رفع محرومت مشخصی باشد صدای فریادی فروخفته است که به نشانه اعتراض به این تحقیرشدگی مداوم بلند شده است. واقع بین اگر باشیم این فریاد اعتراض نه علیه نظام سیاسی بلکه علیه کل جامعه اکثریت این کشور است. به شعارهای تظاهرات نگاه کنید: روس، فارس، ارمنی: دشمن هر آذری!
این شورش ها نشان داد که آذربایجان مستعد تحریک شدن از بیرون و یا تجلی شورش های کور است. امری که برای آینده ایران بسیار خطرناک است. من خودم یک آذری ضدپان ترکیسم هستم و آذربایجان بدون ایران برای من ارزشی ندارد. اگر تعلق خاطری به آن سرزمین و آن تمدن از دست رفته دارم به خاطر هویت فرهنگی رو به پایانی است که ذخیره ای از گذشته سراسر فلات ایران است. من به عنوان یک ضدپان ترکیسم حس می کنم که برنامه ریزان اجتماعی از این شورش ها باید به خود بیایند و با ریشه این تحقیر رفتاری در جامعه مبارزه کنند. تجربه کشورهای دیگر در زدودن یا ایجاد باورهای عمومی نشان می دهد که این کار چندان مشکل نیست. حداقل خیلی آسان تر از بهبود وضع زندگی مردم سیستان و بلوچستان است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید