• این خاطرات پراکنده را می‌توانید غیر مستقیم به پست قبلی پیوند بزنید یا این‌که به عنوان داستان‌های پیش‌پا افتاده‌ مستقلی بخوانید تا بعد از قسمت دوم نمایش حال و هوایی عوض کنید. دوستان همیشه غیرتی لطفن واکنش‌های تند فراموش نشود.

    من این‌جا اولین بار در موسسه‌ای درس خواندم که الگو گرفته از موسسه معروف “مطالعات پیش‌رفته” پرینستون بود. ادعا هم این بود که فضایی برای تحقیق بین رشته‌ای در حوزه‌های اقتصاد و جامعه‌شناسی و علوم سیاسی فراهم می‌کند. تصور کنید این ادعا برای آدمی مثل من چه قدر جذاب است. دو سال و نیم از حضور من در آن موسسه گذشت و یک روز دیدم که دفتر همه دانش‌جوهای دکترای سه رشته در یک طبقه و به فاصله‌های یک متری از هم است ولی ما حتی اسم هیچ کدام از آدم‌های رشته‌های دیگر را نمی‌دانیم. خلاصه فکر کردم باید کاری کرد. قبلش هم گروه فیلمی در موسسه راه انداخته‌ بودم و ایده‌اش این بود که به جای فیلم‌های روز سینما هر کسی از کشور خودش یک فیلم مهم و کلاسیک که بقیه نمی‌شناسند را معرفی کند. انصافن هم فیلم‌های عالی در این برنامه تماشا کردیم. تصور کنید که از یک موسسه بیش از ۱۵۰ نفری هر بار ۴-۵ نفر به زور سر و کله‌شان در این جلسات پیدا می‌شد. خب گروه فیلم که جواب نداده بود. به پیش‌نهاد یکی از استادان ایمیلی به همه زدم و جمع دانش‌جویان همه رشته‌ها را دعوت به شرکت در یک نشست اولیه برای آشنا شدن با هم و شاید شکل‌گیری جلسات گپ بین‌رشته‌ای دو هفته یک‌بار کردم. فقط من و یک استاد سر و کله‌مان در این جلسه پیدا شد و استاد مربوطه توضیح داد که این کارها در اتریش جواب نمی‌دهد. خودش اتریشی بود و دقیقن گفت که این‌جا آدم‌ها برای این‌کارها Passion ندارند. ترجمه نمی‌کنم چون خیلی گویا است.

    خانه فاینانس وین در ساختمان بسیار شیکی قرار دارد که در آن گروه‌های مختلفی مثل بانک و ریاضیات مالی و سرمایه‌گذاری و مالیه بنگاه و الخ حضور دارند. موقع طراحی ساختمان یک کافه‌تریای بسیار مجهز و شیک هم درست کردند که مثلن این صد نفر آدم دائم با هم تعامل کنند. موقع افتتاح همان استاد قبلی هم که اتفاقن عضو این موسسه هم بود حضور داشت. گفتم خب با این زیرساخت مشکل قبلی رفع می‌شود چون در موسسه قبلی فضای فیزیکی برای تعامل آدم‌ها وجود نداشت. گفت من اتریشی هستم و می‌دانم. با ساختمان مساله حل نمی‌شود. باید ذهنیت آدم‌ها برای تعامل آماده باشد که نیست. اولش به ضرب و زور مهمانی‌های متعدد و اردو و الخ سعی کردند این ۱۰۰ نفر استاد و دانش‌جوی دکترای مستقر در این ساختمان را کمی با هم آشنا کنند. احتمالن از اثرات آن شوک بود که چند ماهی ملت موقع ناهار و قهوه به زور کنار هم می‌نشستند و چند کلمه‌ای حرف می‌زدند. من تقریبن شش ماهی بود که روحن و جسمن آن‌جا نبودم. بعد شش ماه که برگشتم دیدم اثر آن شوک اولیه هم رفع شده است و همه چیز به تعادل اتریشی‌اش برگشته است. آدم‌هایی که ده بار هم دیگر را در مهمانی و پیاده‌روی و جلسات ارائه دیده‌اند و ساعت‌ها حرف زده‌اند حالا دیگر حال ندارند حتی یک سلام خشک و خالی به کسانی که عضو زیرموسسه خودشان نیستند بدهند. فضای کافه‌تریایی که قرار بود پلتفرم تعامل باشد تبدیل شده به جزیره‌هایی از حلقه‌های کاملن جدا از هم. حتی در مهمانی‌های اخیر ملت حفظ ظاهر هم نمی‌کنند. خیلی راحت چند نفری با همان ۵ تا آدمی که چند سال است صبح تا شب با هم کار می‌کنند می‌نشینند.

    این موضوع هیچ ربطی به زبان ندارد. هم همه این‌جا انگلیسی را با راحتی تمام صحبت می‌کنند و هم این‌که در هر گروهی حداقل نصف جمعیت آلمانی‌زبان است. وضعیت آن‌ها هم عین بقیه است.

    البته این وضعیت استثنا هم دارد. موقعی که مسابقات فوتبال یورو ۲۰۰۸ پخش می‌شد هر شب همه این صد نفر به صرف آبجو و فوتبال دور هم جمع می‌شدند و خوش‌حال بودند و تعامل می‌کردند. البته فیلم کاتین آنره وایدا را که پخش کردیم سه نفر از صد نفر حاضر شدند.

    این‌که آدم‌ها این طور باشند کاملن حق خودشان است و کسی حق “شکایت” ندارد. حق من هم هست که به بقیه بگویم چرا از بعضی کشورها/شهرها خوشم می‌آید و بعضی دیگر نه. بقیه هم خوب است این‌ها را بدانند.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها