• Uzak

    دی روز یک فیلم به یادماندنی اگزیستانسیال دیدم. محصول سال ۲۰۰۲ ترکیه به نام اوزاک (دور). ساخته نوری چیلان و برنده جوایز متعدد در کن.

    ماجرای یک روشن فکر تنها و ساکت که خلوتش با حضور جوانی از روستای پدری اش شکسته می شود. ترجیح می دهم چیزی نگویم و فقط فیلم را معرفی کنم که ببینید. بی هیچ تردیدی به ترین فیلم ترکیه ای بود که دیده بودم. بعد دیدنش هم آرزو کردم کاش فیلم موفقی در این ژانر و البته این سطح در سینمای ایران هم داشتیم.

    راستی اگر استانبول را دیده باشید می بینید که حس عاشقانه تک تک خیابان ها و بندرگاه های این شهر در سرتاسر این فیلم موج می زند.

  • هزینه ریخته

    زمان دانش جویی ما دفتر فوق برنامه دانش گاه سهمیه محدودی از بلیط جشن واره فیلم فجر را به دانش جوها می فروخت ولی بلیط جوری بود که فیلمش در زمان خرید معلوم نبود و زمانی قبل از پخش فیلم مشخص می شد (برای من یک بار کارتون تام و جری از آب درآمد). فرض کنید بلیطی را برای عصر جمعه به قیمت خیلی بالایی خریده اید و صبح جمعه می فهمید که فیلمش چندان دل چسب نیست. فرض کنید بلیط را هم نمی توانید پس بدهید یا به کس دیگری بفروشید لذا چه فیلم را ببینید و چه نبینید ۱۰ هزار تومان قیمت بلیط فرضی از جیبتان رفته است. حال برای جمعه عصرتان دو گزینه دارید: بروید و فیلم را ببینید یا این که خانه بمانید و کتابی را که دوست دارید بخوانید. این را هم فرض کنید که در آن عصر جمعه خاص لذت خواندن آن کتاب بیش از دیدن آن فیلم خاص است. اگر شما باشید چه می کنید؟

    احتمالا درصدی از ما گزینه تماشای فیلم را انتخاب می کنیم. توجیهش هم نسبتا ساده است: بابت فیلم پول داده ایم و حیف است که پولش هدر برود. حال آن که تصمیم عقلانی محض حکم می کند که پول داده شده را بی خیال شویم و آن روز عصر کتاب بخوانیم. ماجرا قضیه هزینه ریخته است. مثال دیگر می خواهید؟ در رستوران غذای گران قیمت سفارش داده ایم و در قاشق اول فهمیده ایم که اصلا غذای مطبوعی نیست و نخوردنش از خوردنش به تر است. ولی چون “پولش را داده ایم” تا آخر می خوریمش. (یک مقاله خوب برای خواندن)

    هزینه ریخته به سادگی می گوید که منابعی (پول یا وقت یا ظرفیت های روحی) که قبلا صرف یک پروژه (یا حتی رابطه انسانی) شده است و قابل بازیابی نیست (یا تحت تاثیر رفتار آینده قرار نمی گیرد) نباید تصمیم ما را برای ادامه/پایان یک فعالیت تحت تاثیر قرار دهد. معیار عقلانی برای ادامه/پایان صرفا مقایسه “هزینه های اضافی برای ادامه” در مقابل “منافع ناشی از ادامه” است. اگر منافع بر هزینه غلبه کند باید ادامه داد و اگر غیر از این باشد باید متوقف شد ولو این که قبلا میلیون ها تومان پول صرف کرده باشیم. یک مثال ملموس دیگر برای ماجرا تصمیم گیری برای فروش سهامی است که در اختیار داریم. تصمیم برای نگهداری/فروش سهام کاملا مستقل از این تعیین می شود که سهام را به چه قیمتی خریده ایم به هر قیمتی هم خریده باشیم تصمیم برای فروش/نگهداشت صرفا باید تابع این باشد که آیا منافع آینده بزرگ تر از منافع امروز هست یا نه. می دانیم که خیلی از مردم لزوما این طور رفتار نمی کنند و چون سهام گروه سرمایه گذاری خنزر پنزر پارس را مثلا به ۱۰۰ تومان خریده اند الان که قیمت شده ۳۰ تومان و فردا هم قرار است بشود ۲۵ تومان دست دست می کنند تا ببینید چه می شود.

    مغلطه کنکورد نامی برای یکی از مثال های ماجرا است. (مستقل از این که مطمئن باشیم که مدعا درست است یا نه) مغلطه کنکورد به این نکته اشاره می کند که در میانه پروژه کنکورد دو کشور مشارکت کننده ( انگلیس و فرانسه) می دانستند که پروژه به لحاظ مالی شکست خورده است ولی “چون تا آن موقع پول زیادی خرج شده بود” توجیه می شد که باید مقداری بیش تر خرج شود تا پروژه تمام شود (به نظرتان قبلا چیزی در این رابطه در چای داغ نخوانده اید؟). چنین مغلطه ای معمولا توسط سیاست مدارانی که در باطلاق جنگ (مثلا جنگ ویتنام) گیر کرده اند و ادامه هزینه کردن برای جنگی که از اول اشتباه بوده را با اتکا به “هزینه هایی که تا این جا صرف شده” توجیه می کنند نیز به کار گرفته می شود.

    ماجرا تحت نام تعهد غیرعقلانی هم نام گذاری شده است. این مطالعه مشهور نشان داد که پس از کنترل بقیه متغیرها بازی گرانی که در فرآیند خرید سالیانه بازی کنان بسکتبال رتبه های به تری داشته اند (احتمالا گران تر خریداری شده اند) زمان بیش تری در زمین بازی می کنند. یعنی حتی با وجود این که عمل کرد بازی گران پس از شروع کار در تیم معلوم می شود و معیار تصمیم گیری باید عمل کرد آشکارشده باشد باز تصمیم قبلی تاثیر خودش را دارد. مساله عاملیت را در این بین نباید نادیده گرفت. مدیران می دانند که اگر در میانه کار بر اساس معیار عقلانی تصمیم گیری شود پروژه ای که آن ها تصویب کرده بودند کنار گذاشته می شود و این برایشان جالب نیست (شاید باعث شود کارشان را از دست بدهند) لذا سعی می کنند تا حد امکان سازمان را به سمت ادامه وضع قبلی سوق دهند. این مقاله البته در نقد موضع قبلی سعی می کند توضیح عقلانی برای این پدیده ارائه دهد.

    یک مکانیسم دیگر برای بروز ماجرا به تغییر در تخمین های احتمال بعد از اتخاذ تصمیم بر می گردد. این مقاله نشان می دهد که شرکت کنندگان در آزمایش برای یک پروژه مشابه با/بدون هزینه ریخته قبلی تخمین های متفاوتی از احتمال موفقیت را ارائه داده و لذا نظر متفاوتی برای هزینه کردن رقم یک سانی در دو حالت داشتند. این ماجرا در مطالعه دیگری هم تایید شده که کسانی که بلیط شرط بندی مسابقه اسب سواری را خریده بودند به نسبت کسانی که هنوز بلیط را نخریده بودند شانس بیش تری برای موفقیت خود قایل بودند.

    من بیش تر روی جنبه های غیرعقلانی ماجرا تاکید کردم. هزینه ریخته در اقتصاد البته توجیهات عقلانی می یابد که یکی از مهم ترین آن ها ایجاد مکانیسم تعهد برای علامت دادن به رقبا است که فعلا به آن نمی پردازیم. (یک مقاله خوب).

    پ.ن: ظاهرا برخی دوستان ترجمه “هزینه ریخته” را پسندیده اند. باید بگویم که این ترجمه از من نیست و آن را سال ها قبل از آقای پرویز بختیاری آموخته ام. من هم موافقم که معنی را بسیار خوب منتقل می کنم. مصداق همان دو ضرب المثل معروف “روغن ریخته به جوی باز نگردد” و “آب ریخته را نذر امام زاده کردن” 🙂

    پ.ن: دوستانی که با جدیت به دو ضرب المثل قبلی اعتراض می کنند فراموش نکنند که از قدیم گفته اند : “فلفل نبین چه ریزه وانگهی دریا شود” 🙂

  • مجبورم خودم را محدود کنم

    بین این پنج تا رشته تمام کرده و نیمه تمامی که خوانده ام اقتصاد شیرین ترینشان بود و فاینانس کاربردی ترین. طبع من هم که کاربردی دوست است و ادبیات فاینانس هم گسترده و عمیق. در این یک سالی که تقریبا جدی و تمام وقت وارد فاینانس شده ام یک نفس می خوانم و می بینم که به اندازه سال های سال نخوانده دارم. نخوانده هایی که وقتی می خوانی نه تنها خیلی از سوالات قبلی برایت یک باره روشن می شود بلکه رابطه مستقیمی هم با دنیای عمل پیدا می کنی. حالا این جذابیت و کشش معطوف به نتیجه نگرانم می کند.

    ماه ها است که به این نتیجه ملموس رسیده ام که اگر خودم را رها کنم و به قول علی سرزعیم “شهوت خواندنم” را مهار نکنم این میل خواندن و کار کردن تمام وقتم را می خورد. جوری که می توانم هفت روز هفته را مشغولش باشم و آن چنان از نتایجش راضی باشم که اصلا گذر زمان را نفهمم. کمی خنده دار است ولی انگار از تبعات بالا رفتن سن است که به جای این که خودم را مجبور کنم که درس هم بخوانم باید خودم را مجبور کنم که کم تر درس بخوانم!

    می دانم که اگر زیاد بخوانم ثمراتی خواهد داشت. احتمالا شغل بهتری گیر می آورم یا مقاله های بهتری چاپ می کنم یا استاد باسوادتری می شوم و الخ. ولی این طرفش را هم می بینم که تبدیل به ماشین یک بعدی می شوم که مدت ها است مغز و قلبش را جز در یک حوزه به کار نگرفته است. پس مجبورم که خودم را محدود کنم و نگذارم که علاقه به خواندن در رشته خودم باعث شود که ادبیات و فلسفه و ادیان و اسطوره و سینما را فراموش کنم و سفر نروم و آدم ها را نبینم. الان ممکن است نفهمم ولی اگر خودم را رها کنم تصویر ده سال دیگر چنین آدمی خیلی خوب جلوی چشمانم است.

    خلاصه این که خودم را مجبور می کنم که درس نخوانم و رمان بخوانم و فیلم ببینم. مثل آدمی که خودش را مجبور می کند که ورزش هفتگی اش را فراموش نکند. ماجرای خنده داری است.

  • بانک داری اسلامی و صکوک: بخش دوم

    نویسنده: فایزه راعی

    یکی از بخش های فاینانس اسلامی که بسیار سریع درحال رشد است منتشر کردن اوراق مشارکت برای تامین مالی پروژه هاست، چه برای تامین مالی دولت ها و چه شرکت های خصوصی. اوراق مشارکت اسلامی، صکوک نامیده می شوند(جمع صک، کاغذی که در گذشته نقشی شبیه چک را بازی می کرده است).

    در ایران، اوراق مشارکت مصداق خوبی از صکوک است، هرچند تنها هدف آن ها تامین مالی نیست . بانک های مرکزی، برای جمع آوری نقدینگی، اقدام به انتشار اوراق قرضه با سود مشخص می کنند. در ایران، بنا بر فقه، برای این که این سود، ربا نباشد، نقدینگی به عنوان مشارکت در یک پروژه جمع آوری میشود و سود اوراق، به سود ناشی از آن پروژه نسبت داده میشود. (سود اوراق مشارکت، همیشه از قبل اعلام می شود. علیرغم علی الحساب بودن، همیشه همان سود از پیش تایین شده، پرداخت میشود. چطور قبل از پروژه، این قدر دقیق می دانیم سود چقدر است؟ آیا سود نهایی ربطی به سود پروژه دارد یا فقط اسما این طور است؟ …. این سوالات در مورد صکوک هم مطرح است.) اخیرا شورای نگهبان برای جلوگیری از تورم، با انتشار اوراق قرضه ( بدون هیچ پروژه ای) موافقت کرد که رویکرد کاملا متفاوتی به مساله ربا است.

    ادامه مطلب ...
  • از نویسنده مهمان: بانک داری اسلامی و صکوک

    دوست خوبم فایزه راعی که الان آخرهای دوره دکترای اقتصاد خود را در دانشگاه تگزاس می گذارند تابستان امسال کارآموزی در صندوق بین المللی پول داشت که در انتهای این کارآموزی مقاله ای در مورد ارزیابی مقایسه ای ریسک اوراق مشارکت اسلامی (صکوک) منتشر کرد. مقاله را که خواندم از فایزه خواهش کردم تا مقدمه ای بر مبحث و نیز خلاصه ای از یافته های تحقیقش را برای خوانندگان بنویسد که لطف کرد و با وجود گرفتاری زیاد متن مفصلی نوشت که آن را (با اندکی ویرایش رسم الخط توسط چای داغ) در دو بخش می خوانید:

    فکر می کنم هر کسی در ایران لااقل یک بار ازخودش پرسیده باشد که منظور از بانک داری اسلامی بدون ربا چیست؟ اگر بهره ربا حساب میشود پس چرا بانک های (اسلامی) ایران بهره می گیرند؟ و اگر بهره همان ربا نیست، پس ربا چیست؟ آیا بهره خیلی بالا ربا حساب میشود؟ اگر منظور این بوده، این حد بالا را چه کسی تعیین می کند؟ چه حدی از بهره طبیعی است و چه حدی دامنه ربا؟ آیا این حد طبیعی نباید تابعی از شرایط کار و رقابت و میزان سرمایه و ریسک در آن بازار خاص باشد؟ در این صورت آیا این یک مساله صرفا اقتصادی نیست ؟ پس منظور دین چه بوده است؟ چرا در دین (در واقع فقه) اصرار زیادی هست که انواع و اقسام فعالیت های اقتصادی را در قالب فرم های خاصی مطرح کنند: مساقات، مزارعه، مضاربه، مشارکه، مرابحه، سلام، استثنا و…؟ آیا این ها فرمهایی بوده اند در خدمت یک مفهوم و هدف خاص که حالا در دوران مدرن و در اقتصادهایی دیگر هم آن مفهوم می تواند در شکل هایی دیگر حفظ شود؟ آیا خود آن فرم ها مهم هستند ؟ آیا فرم خالی شده از مفهوم را نمی توان دور زد همان طور که در برخی حجره های بازارهای سنتی ایران یک تکه کله قند، نقش کالای واسطه را در یک معامله مهم بازی میکند تا فرم حفظ شود و شبهه ربا از بین برود؟ این آخری مسلما قابل دفاع نیست.

    ادامه مطلب ...

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

بایگانی‌ها