این جور ادعاها که ما “تفکر سیستمی” را ما در تاریخ خود داشته ایم چون حضرت مولانا در شعر فیل در تاریکی به آن اشاره کرده و این که “بهبود مستمر” از ذات دین ما بر می آید چون در حدیث آمده است که “کسی که دو روزش مثل هم باشد مغبون است” نشانه چیست؟ حقارت یا حماقت؟
فکر کنم این که کسی عرفان مولانا و جوهر دین را – که اساسا در درون جهان بینی خاص و با پیش فرض های کاملا متفاوتی بیان شده است- به موضوعی دم دستی و روزمره در تجارت و مدیریت – باز متناسب با فهم جدید و متفاوتی از جهان و انسان – فرو بکاهد فقط از ذهنیت حقیری برمی آید که در فضای کاسب کارانه ایران امکان رشد و پیش رفت بسیار دارد. این که کسی “تفکر سیستمی” و “بهبود مستمر” به مثابه “مجموعه غنی از تکنیک های عملی تجربه شده” را به یک داستان یا یک حدیث فرو بکاهد فقط از ذهن نادان و خامی بر می آید که در محیط حرف مفت زن ایران از هر چیزی اسم و مقدمه اش را می چیند و بارش را می بندد.
توی ایران که بودم یکی از وظایف فراموش نشدنی ام تو دهنی زدن و نابود کردن ذوق و شوق کسانی بود که در جلسات و کلاس ها با ژست متفکرانه ای از این جور ایده ها از خودشان در می کردند. داشتم متنی می خواندم و بحثی با مریم می کردیم که یاد این قضیه افتادم. گفتم این جا هم به مسوولیت تاریخی ام عمل کنم.
پ.ن: جواد طباطبایی می گوید یک گرفتاری ما این است که پژوهش های تاریخی مان در باب اندیشه “ادبی” است تا “فلسفی”. مریم هم تذکر می دهد که دقیق ترش این است که پژوهش صرفا ادبی فاقد نگاه فلسفی. فکر کنم مثالی برای تذکر طباطبایی را این جا هم می توان دید. صرف شباهت هایی سطحی در لفظ یا داستان آدم ها را به این نتیجه می رسد که مفاهیم جهان جدید ریشه در سنت های ما داشته است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید