یک سی چهل سالی طول کشید تا جامعه ما تا حدی قانع شد که سرمایه دار بودن و ثروت داشتن و پیمان کاری و کارخانه داری و کارآفرینی و الخ چیز بدی نیست و موتور رشد اقتصادی جامعه همین آدم ها هستند. ظاهرا باید همین قدر یا شاید هم بیش تر وقت و انرژی صرف کنیم تا به “روشن فکران اصولا مخالف” جامعه مان حالی کنیم که نفس بودن در یا مرتبط بودن با قدرت الزاما چیز بدی نیست و تجربه جوامع نشان داده که راه رشد و اصلاح جز از مسیر پیوند قدرت و تکنوکراسی مسوولانه نمی گذرد. ضمنا این را هم باید اضافه کرد که مسوولانه کار کردن و سالم ماندن در فضای قدرت خیلی شاق تر از بیرون گود نشستن و حرف های جذاب توخالی زدن است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید