بعد از حدود سه سال زندگی در اروپا و بیش از ده بار سفر به ایران در این مدت به این جمع بندی رسیده ام که زندگی و حضور در کشور خودم به رغم همه گرفتاری ها و حماقت ها و مشکلات یک حسن بزرگ دارد و آن این که انسان را بیش تر در معرض پرسش از نفس خود و توجه به غایت زندگی قرار می دهد. بر خلاف تصور اولیه که داشتم حس می کنم آرامش و فراغت خاطر خارج از ایران لزوما منجر به تعمیق چنین دغدغه هایی نمی شود و برعکس ممکن است به سادگی باعث فراموشی و غرقه شدن در شادخواری شود. کم ندیده ام دوستانی که وقتی از این جا می رفتند منبعی از انرژی معنوی و انبانی از سوال بودند و الان که بعد از چندین سال می بینیشان حس می کنی که همه دغدغه شان را همین چند قلم ماجرای معمولی پیپر و ارزش استاک و جاب پر کرده است.
پسرک ۱۰ ساله ای که تلاش می کند شیشه ماشینت را پاک کند یا فال بفروشد و تو با یک قطعه ۲۰۰ تومانی ناچیز خودت را گول می زنی و وجدانت را از کل مساله ای به این بزرگی آسوده می کنی دقایقی بعد فرصتی برای فکر کردن دوباره فراهم می کند که آن سوی مرز تجربه ای کم یاب است. خلاصه این که بودن در ایران انسان را بیش تر متوجه درون می کند. این ویژگی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید