• علی سرزعیم مطلب عالی نوشته در مورد رابطه تغییر نحوه تفکر و تحصیل علوم انسانی. مطلبش را من با تمام وجود حس می‌کنم. خیلی از نوشته‌های جامعه‌شناسی – حتی نوشته‌های آدم‌های معروف- در ایران را اگر بخوانید محتوایش همان تحلیل و فهمی از ماجرا است که من پرت از ماجرا هم ممکن است داشته باشم. فقط با این فرق که پر از اصطلاحات علمی‌نما است : «تفاوت نسلی»، «شکاف دولت و مردم»، «انباشت مطالبات» و الخ. چیزی که همیشه از دوستانی که این مدلی می‌نویسند می‌پرسم این است که اگر این ظاهر خوش آب و رنگ و این زبان گول‌زننده را کنار بزنیم و عصاره مطلب را بیرون بکشیم تخصص جامعه‌شناسانه شما چه تحلیل خاصی خلق کرده که فراتر از فهم معمولی و خام است؟ عین این قضیه در اقتصاد هم برقرار است. کم نیستند اقتصاددانانی که مفاهیم اصلی اقتصاد مثل تعادل و قیمت نسبی و کم‌یابی و آربیتراژ هرگز در ذهنشان رسوخ نکرده و نگاهشان به ماجرا عین مردم معمولی یا گاهی حتی ضعیف‌تر از آن‌ها است. البته به جایش یا دارند حرف‌های مردم کوچه و بازار را با اصطلاحاتی مثل توسعه درون‌زا و خط فقر و توزیع درآمد به خورد بقیه می‌دهند یا مدام به جای بحث در مورد منطق قضایا به نتایج «مدل‌های علمی» استناد می‌کنند که اهل فن می‌دانند با چه حد پایینی از دقت و قابلیت اعتماد ساخته می‌شوند. حالا نوشته علی را بخوانید. البته کمی گنگ نوشته ولی حرف خیلی مهمی میزند. برای من که بسیار آموزنده بود.
    یادگیری علوم اجتماعی (از وبلاگ علی سرزعیم)
    به نظر من دو گونه می توان علوم اجتماعی –خصوصا اقتصاد- را آموخت و آموزش داد. در نوع اول شما طرز فکرتان همان است صرفا اصطلاحاتی یاد می گیرید تا منظورتان را دقیقتر و به زبان علمی و قابل قبول بیان کنید. این روشی است که تقریبا در ۹۹/۹۹ دانشکده های علوم انسانی و اجتماعی ایران و شاید دنیا آموزش می دهند. اکثر دانش آموختگان علوم اجتماعی هم همینگونه هستند. در این روش آموزش های انجام شده سبک فکر کردن را تغییر نداده است صرفا بیان را عوض کرده است. به همین دلیل نیز در خیلی از زمینه ها میان مردم تحصیل نکرده و به اصطلاح متخصصین علوم اجتماعی توافق و مشابهت عجیبی وجود دارد. این متخصصین در به اصطلاح تحقیقاتشان نیز تلاش می کنند همان مفروضات عامیانه را توجیه کنند.
    در نوع دوم آموزش علوم اجتماعی –خصوصا اقتصاد- شخص سبک تفکرش نیز تغییر می کند. چیزی که سی رایت میلز به آن تخیل جامعه شناسانه می گفت. او می گفت کسی جامعه شناس است که تخیل جامعه شناسانه پیدا کند. به شرح ایضا کسی اقتصاد خوانده است که دارای نگرش غیرخطی-دینامیک- تعادلی و آدام اسمیتی گردد در غیر این صورت نباید او را جدی گرفت.
    مثال ساده بزنم. از توده مردم بپرسیم که افزایش قیمت بنزین چه اثری دارد؟ اگر طرف عمله هم باشد می گوید تورم زیاد می شود چرا که بنزین ورودی حمل و نقل است و با گران شدن هزینه حمل و نقل همه چیز گران می شود و قس علیهذا. بسیاری از متخصصین نیز دقیقا همین گونه- مکانیکی- فکر می کنند. ولی نگرش اقتصادی تعادلی است و این مقدار تورمی که پیش بینی می کنند را قبول نمی کند. در مثال مناقشه نکنید. در وقت دیگری به آن خواهیم پرداخت. لطفا به اصل حرف بچسبید.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها