زمان ترک آستین (امیدوارم به صورت موقت) کمکم دارد نزدیک میشود. دیشب ساعت ۱۱:۳۰ شب بود که رفتم خانه. میخواستم بیشتر بمانم ولی آخرین اتوبوس را از دست میدادم. برگشتم و به سه ماه گذشته نگاه کردم که اکثر شبها قبل از ۱۱ شب خانه نرفتهام و وقتی رسیدهام خانه هنوز سرحال بوده ام تا بیشتر کار کنم. نمیدانم اثر دوستان پرانرژی و سرحال و پر از صمیمیتی است که هر روز میبینم یا فضای زنده دانشگاه که حتی ساعت ۱۰ شب هم همهجا روشن است و آدمها مشغول کارهای مختلف هستند. دانشگاه آستین من را یاد شریف میاندازد که صبح زود میرفتیم و نصف شب بیرونمان میکردند و هنوز دوست داشتیم بمانیم و کار دانشجویی بکنیم. در مقابل ذهنم یاد سکوت دیوانهکننده کمپس اصلی دانشگاه وین که بارها با مریم ساعت اوایل شب در آن قدم زدهایم و پرنده پر نمیزده است هم میافتد.
به این فکر میکنم که باید دوباره (امیدوارم برای مدت خیلی کوتاه) به وین برگردم. اینکه وین را ابدا دوست نداشته و ندارم (خصوصا در سالهای اخیر) را پنهان نمیکنم. علیرغم همه چیزهای خوبی که آنجا گرفتم (از جمله نشستن سر درسهای با کیفیت بالا و ملاقات افراد معروف و سفرهای فراوان) ولی از وین خوشم نمیآید چون روحیه من را نابود کرد. من که آدم اجتماعی و سرزندهای در ایران بودم تبدیل به آدمی شدم که با استانداردهای آن شهر همچنان آدم فعالی به شمار میرفتم ولی در مقایسه با گذشته خودم و وضعیت دوستانم در جاهای دیگر تبدیل به یک تنبل منفعل شده بودم.
قبلن گفته بودم که در ایران ۱۶ ساعت کار میکنم و وقتی میرسم خانه هنوز دوست دارم بیدار بمانم و کتاب بخوانم. در وین هشت ساعت کار میکردم و جنازهام خانه میرسید که واقعن حوصله هیچ کاری نداشت. شوخی نمیکنم. نصف ایام وضعیت همین بود و ماجرا از همان هفته دوم حضور در وین شروع شده بود. در این سه ماه حضور در آستین حتی یکروز هم این حس را نداشتهام و به همان وضعیت ایران برگشتهام.
نفی نمیکنم که فهمیدهام روحیه و علایقم به هیچ وجه با فضای تاریک شبهای شهرهای آلمانی/اتریشی و سنگینی و سردی و محافظهکاری اجتماعی این فرهنگ سازگاری نداشت. آن فرهنگ و مشتقات آن حتمن برای افراد متناسب با آن جذاب است ولی برای من نبوده و نیست. نمیخواهم ماجرا را به همه اروپا تعمیم بدهم. از تجاربم حدس میزنم که اگر ساکن پاریس یا لندن یا بارسلونا یا آمستردام بودم این حس را نداشتم. خلاصه اینکه در انتخاب محل زندگی در نیمه دوم بیست سالگیام اشتباه کردم. تا حد امکان تلاش میکنم که این اشتباه را ادامه ندهم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید