در مطلب دو هفته پیش به اشاره همان استدلال رایج این روزها را تکرار کردم و آن اینکه در دور اول اهمیتی ندارد که به چه کسی رای بدهیم. مهم بالا رفتن تعداد رایها و کم شدن شانس برنده شدن احمدینژاد است. با این همه وقتی یک احتمال را در نظر بگیریم که ممکن است موسوی در دور اول برنده شود و بپذیریم که این احتمال برای کروبی نزدیک به صفر است (بر اساس نتایج چندین نظرسنجی نسبتن معتبر) شاید بهتر باشد که رایمان را روی موسوی متمرکز کنیم تا بر شانس پایان بازی در دور اول بیفزاییم.
علاوه بر استدلال عملگرایانه و موضعی (Ad-Hoc) فوق و بر خلاف اکثریت دوستان اقتصادی و لیبرال، من از ابتدا تصمیم به رای به موسوی داشته و دارم. این به معنی نفی برخی برتریهای تیم کروبی در قیاس با بخشهای متناظر در تیم موسوی نیست. کروبی کرباسچی را به عنوان معاون اول انتخاب کرده و کرباسچی قهرمان بی رقیب من در بین تمام مدیران اجرایی ۳۰ سال گذشته بوده است. به لحاظ سیاستهای اقتصادی و فرهنگی هم برنامه کروبی طبعن به اصولی که من دوست دارم نزدیکتر است. بنا بر این در یک فضای انتزاعی و احساسی و مستقل از شخصیت دو نامزد شاید رایم به “برنامههای” کروبی باشد. ولی وقتی شانس “پیادهسازی” برنامهها را در نظر بگیریم رایم تغییر میکند.
روشن کنم که با همه امتیازاتی که به افکار و سانتیمنت معطوف به تیم کروبی میدهم در مجموع – و البته با نظر گرفتن دوباره فاکتور کلیدی “رای آوری” – من نقاط منفی میرحسین را آنقدر بزرگ نمیبینم که بخواهم او را بیتامل کنار بگذارم. برنامهها و سخنان میرحسین را به دقت دنبال کردهام و میدانم او به نسخهای از اقتصاد ملی – رفاهی معتقد است که شاید شبیهترینش را بتوان در افکار اقتصادی کسانی مثل عزتالله سحابی یافت. این شیوه به جد به حمایت دولت از صنایع پایهای معتقد است و آنقدر که باید روی اتصال به زنجیره اقتصاد جهانی و رویش اقتصادی ناشی از بازار آزاد جهانی تاکید ندارد. ضمن اینکه توجه ویژهای به وضع طبقات پایینتر دارد و پنهان نمیکند که تا حد زیادی از منافع این طبقات در مقابل طبقات بالا و صاحبان سرمایه دفاع میکند. بر خلاف تیم کروبی، تفکر موسوی به بازار به عنوان یک نهاد قدرتمند برای تخصیص بهینه باور ندارد و هر چند که دیگر کارکرد بازار را نفی نمیکند ولی به آن کمابیش عنوان یک شر لازم نگاه میکند. با قبول این تفاوتها در بنیان سیاستهای اقتصادی (که حدس میزنم در عمل تفاوت خیلی گستردهای با دور دوم خاتمی نخواهد داشت) من به خاطر توانایی و صداقت شخص موسوی و تیمش در مدیریت “هموارتر” کلیت جامعه میتوانم نهایتن از او حمایت کنم. طبعن بخشی از انگیزه اصلی این حمایت نه گفتن به احمدینژاد هم است.
برای اینکه موضعم را روشن کنم سعی میکنم از یک قیاس استفاده کنم. ابوالفضل فاتح یکی از افراد نزدیک به موسوی است که خیلی از بچههای فعال اوایل دهه هفتاد او را خوب میشناسند. به نظرم فاتح مثال خوبی از کلیت دولت موسوی است. فاتح کسی است که خبرگزاری ایسنا را با دست خالی و بودجه اندک بنیانگذاری کرد. وقتی ایده ایسنا مطرح شد خیلی از ما باور نمیکردیم بتواند پایدار باشد ولی با نیروهای داوطلبی شکل گرفت و ماند و در نوع خودش تاثیرگذار شد. میدانیم که ایسنا هیچ وقت یک خبرگزاری پیشرو و رادیکال نبوده است (حتی در قیاس با مثلن ایلنا) ولی حداقل در دوره فاتح کار خودش را به نسبت امکانات کمش خوب و شسته و رفته و تا حد خوبی اخلاقی انجام داد. مدیریت موسوی به نظرم کمابیش شبیه به مدیریت ایسنایی خواهد بود: به طور جد مقید به برخی چارچوبها ولی عقلانی و کارآمد و صادقانه در قالب همان چارچوبها. ممکن است چارچوبش چارچوب ایدهآل همه ما نباشد ولی چارچوب ابلهانه و نابودکننده و مضری هم نیست. از دید خودم که بنویسم میبینم که میتوانم – علیرغم همه تفاوتها در بنیانهای فرهنگی – با نهادهایی از این جنس به خوبی کار کنم و به فضای داخل آنهم احترام بگذارم و حتی با وجود برخی تفاوتها در سبک زندگی از معاشرت و کارکردن با این افراد لذت وافر ببرم. همین حس را نسبت به دولت آتی موسوی دارم. (شاید بعدن در مطلب مستقلی و از زاویه متفاوتی در مورد اینکه چه طور حضور موسوی سوم خرداد امسال زمزمه سرود “ممد نبودی” را به میان هزاران نفر از طبقه مدرن آورد. امری که شاید هیچ وقت سابقه نداشته است. من به جد بر این باورم که سالهای اوایل دهه شصت حاوی عناصر بسیار ارزشمندی بوده که متاسفانه در غبار مسایل دیگری گم شده است و کسی هم خیلی علاقهای به کشفو بازگویی آنها ندارد. موسوی نشانههایی از ارزشهای مثبت آن سالها دارد که من هنوز کاملن به آنها احترام میگذارم و اهمیت و ارزشش را در قیاس با وضعیت فعلی درک میکنم. ذکر این نکته برای روشنتر شدن موضع من نسبت به مساله لازم است).
از آن طرف به نظر من دوستان اقتصادی ما تا حدی وزن جهتگیری به سمت اقتصاد آزاد را در ارزیابی کیفیت نامزدها بیش از حد خودش بالا بردهاند. طرفداری از اقتصاد آزاد درجهای دارد و موسوی اگرچه به نسبت کروبی نمره ۱۰۰ در آن ندارد ولی نمره صفر هم ندارد. باید تفاوت در این جهت را با تفاوتها در ابعاد دیگر روی هم گذاشت و تصمیم گرفت. اگر سیاستهای اقتصادی (و تا حدی حقوق بشری) مهم است تدبیر و عقلانیت و پختگی در سیاستگذاری حوزه های دیگر و اداره بوروکراسی هم در جای خودش بسیار مهم است. موسوی با در نظر گرفتن ویژگی شخصیتی – که نمونهاش را در مناظره دیشب به خوبی دیدیم – و جایگاه سیاسیاش به نظر من از این جهت در مجموع بهتر از کروبی عمل میکند. ضمن اینکه به نظر من جهتگیری موسوی به سمت بهبود وضع طبقات پایین در شرایط فعلی جامعه ما امر بسیار مفید و الزامی برای جلوگیری از بحرانهای بعدی است.
خلاصه اینکه من هم مثل دوستانم نگران فرشاد مومنیهای دور موسوی هستم ولی به این هم فکر میکنم که زنگنه و صفایی فراهانی و نعمتزاده و سید محمد بهشتی هم در تیم او هستند. بعد از این انحطاط عقلانی-اخلاقی چهارساله جامعه آمادگی یک هیجان دوباره از جنس برنامههای کروبی را ندارد و به بازسازی نظام حکومتگری بیش از هر چیزی احتیاج دارد که به نظرم موسوی در بین گزینههای حاضر از همه برای آن مناسبتر است. رای من به موسوی در همان نظام فکری قرار میگیرد که در آن نامه کذایی به خاتمی هم روی آن تاکید کرده بودم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید