• امید

    اجازه بدهید وسط این دعوا کمی روحیه به خودمان بدهیم.

    قبل از انتخابات برای خودم دو گزینه متصور شده بودم:

    ۱) موسوی رای بیاورد و رییس جمهور شود: در این صورت با خودم قرار گذاشته بودم که سریع کارم را تمام کنم و برگردم ایران که به جنگ فرشاد مومنی‌های دور میرحسین بروم و کارهای خصوصی خودم را هم شروع کنم. حتی با احساس این که پیروزی ۲۲ خرداد محتمل است پستی را در ذهن پرورانده‌ بودم که به عنوان تبریک به موسوی اولین نقد اساسی به برنامه‌هایش را بنویسم و بگویم همان که طور قرارمان بود: حمایت قبل از انتخابات، چماق نقد از فردای انتخابات.

    ۲) مردم ایران کنار بکشند و باز احمدی‌نژاد رای بیاورد: به قول یکی از دوستان در این صورت مردم ایران را به خدای بزرگ سپرده و زندگی جدیدی را از ابتدا این طرف شروع کنیم. بارها گفته‌ام که مشکل من آن روستایی که به خاطر وام ۱۰۰ هزار تومانی به احمدی رای داده نیست. او آن‌قدر گرفتار زندگی است که فرصتی برای فکر کردن به دروغ‌ها و رفتارهای خجالت‌آور احمدی‌نژاد ندارد و به صورت عقلانی به آن کسی رای می‌دهد که بلاخره ۱۰۰ هزار تومان را به دست او رساند. مشکل من میلیون‌ها ایرانی شهری بود که ممکن بود باز بنشینند و بعد از چهار سال زیر و رو شدن زندگی خودشان و وضع جامعه وجدان‌شان آن قدر به درد نیامده باشد که بخواهند این وضع را تغییر دهند. پیش خودم فکر می‌کردم زندگی و صرف عمر در چنین جامعه غیرحساس و غیرمسوولی ممکن نیست.

    حال از قضای روزگار هیچ کدام از دو حالت فوق رخ نداده است و من دقیقن نمی‌دانم احساسم باید چه باشد. نه هنوز خبری از پیروزی موسوی است که جشن سبز بگیریم و نه مردم کنار نشستند تا احمدی‌نژاد از مجرای این کنار نشستن دوباره رای بیاورد. ما در وضعیت جدیدی قرار گرفتیم. طبقه متوسط با تمام قدرت به صحنه آمده تا نه بزرگش را بگوید. به هر دلیلی – راست و دروغ – هنوز این حضور کافی نبوده است تا وضع فعلی را تغییر دهد.

    حال ما مانده‌ایم و یک وضعیت جدید. رییس جمهوری که به اتکای رای‌های توده‌ای‌اش می‌خواهد پروژه مخرب قبلی‌اش را با قدرت ادامه دهد و روشن‌فکران و درس‌خوانده‌هایی که متحد شده‌اند تا این وضعیت ادامه پیدا نکند. این دو سه هفته هیچ فایده ای هم نداشته باشد، این حسن عظیم را داشت که احساس اتحاد و قدرت تلاش جمعی را برای ماهایی که دیگر داشتیم به دل بریدن از این کشور فکر می‌کردیم به شدت تقویت کند. هر چند که از روز اعلام نتایج افسرده ام ولی بر خلاف قرار قبلی‌ام با خودم، حتی اگر احمدی رییس جمهور شود دیگر از ” آینده” این کشور قهر نمی‌کنم چون می‌بینم حداقل ۱۳ میلیون نفر مسوولانه می‌خواهند اوضاع را تغییر دهند.

    بعد از پایان گرد و خاک این انتخابات – که امیدوارم لبخند بر لبان‌مان بنشاند- کار ما تازه شروع خواهد شد. کاری که در صورت شکست در نقطه فعلی باید کرد این است که نگذاریم یاس ناشی از نتایج کوتاه‌مدت بر ما غلبه کند. این روزها را باید مبداء شکل‌گیری عظیم‌‌ترین و مصمم‌ترین جنبش مختص طبقه‌ متوسط – ولو هنوز در اقلیت عددی – در تاریخ ایران بدانیم. جنبشی که همیشه جایش خالی بوده است. ما از این به بعد در سرتاسر جهان متحدیم و صدا و برنامه خواهیم داشت. افسرده هستیم ولی پرامید هم باشیم. ما که به زیستن در تناقض عادت داریم.

    پ.ن: نوشته بهاره آروین. جالب است که احتمالن هر دو بدون اطلاع از مطلب آن یکی تقریبن یک حرف را گفته‌ایم.

    پ.ن۲: این چند روز دائم نگران رضا جلایی‌پور عزیزمان بودم. متاسفانه خبر رسید که در هنگام خروج از کشور بازداشت شده است. رضا یکی از امیدهای بی‌بدیل آینده اندیشه اجتماعی در ایران است.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها