امیدوارم این متن را فارغ از احساسات این روزها بخوانید. من متاسفانه – و بدون هیچ آمادگی روحی – مجبورم در این روزهای سرنوشتساز برای ارائه مقاله در یک سری کنفرانس به یک مسافرت طولانی بروم. لذا از الان احتمالن دیگر دسترسی چندانی به اینترنت نخواهم داشت و یک یادداشت جمعبندی مینویسم.
۱) متاسفانه دوستان به تفاوت اساسی دو گزاره “این دلایل برای درخواست ابطال کافی نیست” و “انتخاباتی که صادق محصولی برگزار کرده و الهام ناظر آن بوده است کاملن صحیح است” توجه نمیکنند. تو گویی این دو عیننن یک معنی دارد. حداقل از یک سری از دوستان انتظار نداشتم که شتابزده این دو موضع را خلط کنند. دوستان دقت نکردهاند که من نگفتهام همه دلایل منتفی است. تنها سعی کردهام دلایل ضعیف را رد کنم. موضع غیررسمی و شهودی شخص من این است که احمدینژاد نمیتوانست ۲۴ میلیون رای بیاورد. موسوی هم به نظرم بیش از ۱۳ میلیون رای دارد. دلیلم برای اینکه چرا موسوی بیش از ۱۳ میلیون رای دارد را برای یکی از سایتهای دست راستی کامنت گذاشته بودم و بعد یکی دو نفر از دوستان کامنت خودم را برای رد پستهای خودم عینن اینجا کپی کردند! (کمی لبخند وسط این تلخی). استدلال من از روز اول این بوده که وقتی رای کروبی و رضایی ناچیز گزارش شده است نمیتوان پذیرفت که از این همه نرخ مشارکت بالاتر و ریزش از آرای احمدینژاد فقط ۳ میلیون رای به رای قبلی هاشمی اضافه شده باشد.
۲) باز موضع غیررسمیام این است که احمدینژاد به علت ضعف شخصیتی و ناپختگیاش یک پیروزی لب مرزی کمابیش قابل باورش را به رسوایی تبدیل کرد که حتی اگر نهایتن منجر به تثبیت او در موقعیت فعلیاش شود هزینههایش خارج از تصور خواهد بود. او میتوانست سودای خام شکستن رکورد خاتمی را نداشته باشد و بیصدا از این گردنه عبور کند. احمدینژاد کاری کرد که مطمئنم بسیاری از هوادارانش را هم با خودش مسالهدار کرد.
۳) افسوس که اکنون کسی داعیهدار کمک به طبقات ضعیف است که نمیتوان حتی سرسوزنی به صداقت یا لیاقتش ایمان داشت. احمدینژاد جایگاه امام موسی ها را در “امل المحرومین” بودن بدجور غصب کرده است. همان طور که دور و بریهایش جایگاه جهانآرا و باکری و همت را مصادره کردهاند. کار ما باید پس گرفتن این جایگاهها باشد و میرحسین کسی است که میتواند هر دو را پس بگیرد و به اهلش بسپرد. یک فایده این افتضاح این بود که به نظرم خیلیها دیگر باور نخواهند داشت که او صلاحیت چنین ادعاهایی را دارد.
۴) خب اگر این طور است و من هم جزو جنبش “رای من کو؟” هستم، پس چرا پستهای قبلی را مینویسم؟ به دو دلیل. دلیل اول اینکه باز هم میگویم که حتی در یک انتخابات کاملن دقیق شانس احمدینژاد برای اول شدن صفر نبوده است. در کامنتها متوجه شدم که برخی دوستان تفسیر خیلی درستی از مفهوم احتمال این جمله ندارند. وقتی میگویم شانس احمدینژاد برای اول شدن صفر نبوده است معنیاش این نیست که قطعن احمدینژاد رای اول آورده است ولی از آن طرف هم آنقدر که دوستان تصور میکنند غیرممکن نبوده است. هر چند تنها با یک فاصله اندک میشد این اول بودن را باور کرد.
۵) دوم اینکه ما قرار است با این دلایل به میان افکار عمومی و نهادهای نظارتی رسمی (که ظاهرن تنها مکانیسم رسمی تغییر در وضعیت آراء است) برویم. آیا هزینه اینکه در یک وبلاگ ۱۰۰۰ خوانندهای این دلایل نقد شود و ولو به زیان کوتاهمدت خودمان اشتباهش مشخص شود کمتر است یا رد آن در عرصه عمومی توسط حریف؟ اگر فضای پستهای قبلی این قدر به واکنشهای احساسی آلوده نمیشد که هم خود من مایوس شوم و هم حرفهای منطقی در رد استدلالهای من شنیده نشود شاید میشد استدلالهای ضعیف را این جا نقد کرد و استدلالهای جدیدتر و قویتری مبتنی بر دستکاری را هم دریافت کرد و نهایتن با دست پرتر به محکمه رفت. خصوصن با توجه به این نکته که شاید اینجا در این وضعیت یکی از بالاترین تجمعهای مجازی افرادی که میتوانستند به کمک فکری ستاد موسوی بیایند را داشت. حیف که فرصت از دست رفت. این را هم بگویم که نقد تشکیکهای مبتنی بر نتایج آماری صرفن نظر من نیست. بسیاری از دوستانی که مشتاقانه سعی کردند از بین شواهد موجود دلایلی بیابند هم در ایمیلها گفتند که از این دادهها نمیتوان به نتایجی رسید. برخی هم به نتایج دیگری برای دستکاری رسیدند ولی هر چه بود موضوع این قدر بدیهی و ساده نبود. حداقلش این بود که ما فهمیدیم بر اساس دادههای رسمی نمیتوان حرف چندانی زد و باید دنبال استدلالهای متفاوتی گشت.
۶) موضع من پافشاری برای بازشماری دقیق یا تکرار انتخابات “بدون اصرار بر اول بودن موسوی” است. اگر این بازشماری یا تجدید انتخابات به این نتیجه برسد که مثلن احمدینژاد ۱۹ میلیون و موسوی ۱۵ میلیون رای داشته و باز هم احمدی برده است ما پیروز شدهایم چرا که اولن نادرستی نتایج بزرگنماییشده را نشان دادهایم و هم اینکه امید مردم برای رایدادنهای بعدی را حفظ کردهایم. ضمن اینکه درکمان از ریشههای رایآوری احمدینژاد و باخت موسوی واقعبینانه میشود.
۷) من مبارز یا حتی بازیگر سیاسی نیستم. هر چند به قول یکی از دوستان عزیزم در عرض یک شب از میانه اصلاحطلبی و مماشات با وضع موجود برای بهبودهای تدریجی به میانه انقلابیگری و آینده نامعلوم دور از وطن پرتاب شدهایم ولی از من انتظار نداشته باشید اینجا نقش یک محرک تظاهرات خیابانی را ایفا کنم. لازم نیست هر کسی که عنین شعارهای تظاهرات را تکرار نمیکند همدست طرف مقابل باشد. تلاش برای چکشکاری استدلالهای طرف خودمان و نشاندادن سوراخهای آن جزیی از بالنده کردن یک حرکت رو به جلو است وقتش هم اتفاقن الان است چون ممکن است بر اساس تحلیل نادرست جلو برویم و بعد ببینیم به چیز محکمی تکیه نکردهایم.
۸) … و انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدت و الرخاء … این را این روزها مرتب تکرار میکنم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید