یک فکری هر جا که هستم رهایم نمیکند: پارسال همین روزها در مورد یک موضوع دو جا صحبت کردم. در لندن مهمان رضا بودم و در تهران مهمان مشترک سمیه و یکی دیگر از دوستان. الان رضا و سمیه هر دو دربندند بی آنکه خبری از آنها داشته باشیم.
گفته بودم که سمیه هم دوست و همکار خودم بود و هم دوست همسرم و هم همسر دوست قدیمیتر خودم. در همه آن زمانهایی که ما خسته و بیانرژی و مایوس بودیم سمیه همچنان در پی کار جدیدی بود. واقعن انرژی صادقانه او برای بهبود اوضاع پایانی نداشت.
آن قدر در مورد دوستانمان چیزهای کوتاه مینویسیم تا حضرات حتی یک لحظه هم فکر نکنند که آنها از یادها فراموشانند. دیر یا زود در جمع ما خواهند بود. هر جوری که از آنجا بیرون بیایند ما همچون یک قهرمان – همانطور که هستند- ازشان استقبال خواهیم کرد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید