در دنیای آکادمیک خصوصن در مباحث توسعه و مطالعات منطقهای گروهی از محققان غربی وجود دارند که دلبسته مطالعه کشورهایی مثل ایران هستند. فرق این گروه با نسل قدیمیترشان این است که این گروه محققان عمدتن چپ و انتقادی هستند و به اصطلاح در خدمت استعمار نیستند. خب این خوب است ولی متاسفانه نکته اساسی را در رابطه نابرابر بین محقق غربی و محقق ایرانی تغییر نداده است. نشانهای از نابرابری این که محقق غربی که روی این نوع موضوعات کار میکند معمولن تحلیلی عمیقتر یا اوریجینالتر از محققان داخلی یا ایرانی مقیم خارج ندارد. قطعن منکر استثناهای موضوع نیستم. با این همه ایرانشناس غربی به علت ملیتش به ناگاه موقعیت برتری در جامعه علمی به دست میآورد و در حالیکه تحقیق مشابهی از سوی محقق ایرانی با انتقاد افراد دقیق مواجه میشود نوشتههایش مورد تحسین قرار میگیرد. بسیاری از ایرانیان از اینکه چنین غربیهای “دوستداشتنی” وجود دارند هیجانزده هستند و به سرعت رابطه نزدیک برقرار میکنند. رابطهای که در ظاهر دوستانه است ولی در باطنش عمیقن بر اساس خواستههای و نیازهای ذهنی طرف غربی و احساس حقارت ضمنی طرف ایرانی تنظیم شده و شکل میگیرد. محقق غربی میداند که به خاطر نداشتن تعامل نزدیک با موضوعات محلی تکیهاش به اطلاعات ثانویه است. امیدوارم در پست دیگری در مورد اینکه چه طور ترجمه موضوعات محلی به زبان استاندارد غربی باعث بروز خطاهای اساسی در این شناخت و بازتولید چارچوبهای غیرمرتبط میشود بنویسم. طرف غربی با علم به این نقطه ضعفش میداند که مهمترین چیزی که نیاز دارد داده و اطلاعات دست اول از ایران است و محقق ایرانی بهترین منبع مجانی برای این کار است. بنا بر این مشتاق است تا این رابطه را در چارچوب دلخواهش شکل دهد.
محقق ایرانی در اکثر اوقات چه چیزی دریافت میکند؟ تحسین گذرا بابت زحمت ترجمه مسایل برای طرف غربی و شنیدن نظراتی به زبان انگلیسی که از هر دوست ایرانیاش میتواند بشنود.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید