یک سفر ده روزه دانشگاهی به مونترال و تورنتو داشتم. در کنار لندن و آستین و شمال کالیفرنیا این دو شهر هم جایی هستند که انبوهی از دوستان قدیمی و جدید همدل را میبینی و مورد محبت و لطفشان قرار میگیری. فکر میکردم وقتی این طوری باشد و در میان جمع باشی دلتنگیات کمتر میشود. زهی خیال باطل! خصوصن در تورنتو هر جا که نگاه میکنم یکهو یک نشانهای از تهران را این طرف و این طرف پیدا میکنم. از بحثها و حرفها که بگذریم، فقط یک اسم یا تابلو یک گوشه یا شکل معماری یک ساختمان یا یک جوان ایرانی در میز بغلی و الخ کافی است تا خیال آدم را به قرینههای آن طرف آبش پرواز بدهد. جاهای دیگر این تلاقی و یادآوری تصادفی و این ضربه ناخودآگاه این قدر زیاد نبوده. مدتها بود که این قدر دلتنگ نشده بودم. دست آخر مجبور شدم یک سیاه مشق بنویسم که دلتنگی را بیرون بریزم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید