• لاغری ترجمه، غیبت نقد

    نصف شب از خواب پریده‌ام و فرصت را غنیمت شمرده‌ام که مجله ادبی – انتقادی جدیدی به اسم دستور که رفیقی یکی از شماره‌هایش را فرستاده بخوانم. پرونده مجله راجع به رفیق قدیمی‌مان شهریار وقفی‌پور است که البته الان چند سالی است خبری ازش ندارم. چیزی که برایم شیرین است تطابق تصویری است که از شهریار جوان در سال‌های اول دانش‌گاه داریم و تصویری است که منتقدان کتاب جدیدش “پس از بابل” ازش ارائه می‌کنند.

    فقدان نقادی جدی در بحث‌های نظری اقتصاد و سیاست عمومی در ایران موضوعی است که مدت‌ها است گوشه ذهن من است و خواندن نیمه شبی این پرونده دوباره بهش پر و بال می‌دهد. خلاصه حرف راجع به شهریار است این است که از یک طرف در مقام “مترجم” (در معنی موسع آن) به انبوهی از متون ادبی و نظریه‌های ادبی – انتقادی مسلط است و از طرف دیگر این قدر تیزهوش هست که با این مفاهیم بازی کند و به اصطلاح یک نقر با غلط‌خوانی نظریات دیگر تفسیرهای متفاوت و جدید و در عین حال محکم و غیرنمایشی ارائه کند.

    شکی ندارم که حداقل دو شرط قوی برای موفقیت چنین منتقد جوانی لازم است. یکی نزدیکی با متن از سن جوانی (شهریار جوان در ۱۷ سالگی در یکی از مجلات خراسان نقد ادبی می‌نوشت! اگر اشتباه نکنم چیزی راجع به بورخس نوشته بود که ما به شوخی می‌گفتیم یک کلمه‌اش را نمی‌فهمیم) و دیگری بودن در حلقه‌های کوچکی که مجال به‌تری برای فرارفتن از ترجمه محض، تمسخر یا نقد متن اصلی و پروراندن تفسیر نو را می‌دهد. هر چه باشد شهریار از همان سال‌ها عضو فعال آدینه بود و بعدن هم فکر می‌کنم هم‌نشین نزدیک مراد فرهادپور و احتمالن خیلی‌های دیگر که من خبر ندارم.

    می‌فهمم که عین این مسیر نقد اصولن برای علوم نظام‌مند و آکسیوماتیکی مثل اقتصاد و در درجه ضعیف‌تر سیاست‌‌گذاری قابل اعمال نیست. نقد ادبی و فرهنگی از یک طرف مبتی بر شبکه‌ای از مفاهیم سیال و تو در تو است که اجازه پرش و ترکیب به منتقد می‌دهد بی‌آن‌که لزومن او را به شلختگی و نمایش بکشد (این الزام، الزام منطقی است و گرنه در عمل متاسفانه اتفاقن این موضوع زیاد رخ می‌دهد) و از طرف دیگر حضور شخصی منتقد و سهم زیبایی‌شناسانه او قدرت خلاقیت بی‌پایانی را برایش فراهم می‌کند. چنین نقد شخصی در فضای علوم رسمی اصولن جایی ندارد.

    برگردم به حرف اصلی‌ام. چرا شاهد ظهور امثال شهریار در حوزه خودمان نیستیم؟ یک جوابم این است که ترکیب جهانی متون و نظام آموزشی این علوم طوری است که آدم‌‌ها را – و خصوصن ما ایرانی‌ها دیر به قافله پیوسته – را در سن‌های خیلی بالا تازه وارد ماجرا می‌کند. پاراگراف‌های قبل را از این جهت نوشتم که نشان دهم منتقد جوان می‌تواند در ۱۸ سالگی متن جدی بخواند و رفته رفته خودش را از انبوهی از متون انباشته کند. در حوزه اقتصاد چنین پدیده‌ای شاید در سی‌سالگی هم رخ ندهد. یعنی آن سال‌های جوانی و پرشوری که منتقد می‌تواند داشته باشد عملن از دستش می‌رود و نظام شغلی و تحقیقی در دنیا هم طوری است که نهایتن هم مجال زیادی برای کار انتقادی یا نوآوری جدی باقی نمی‌گذارد مگر این‌که فرد یکی از معدود ستاره‌های خوش‌اقبال این حوزه باشد که عمومن در سن کم درس‌شان را تمام کرده‌اند و شانس کار کردن در مراکز دانش‌گاهی درجه یک را داشته‌اند. واقعن هم فکر نمی‌کنم که اکثریت ادبیات اقتصادی آن‌قدر پیچیده باشد که یک جوان ۱۸-۱۹ ساله امکان خواندن آن‌را نداشته باشد. نکته این است که این امر به سنت بدل نشده است وگرنه همین جوان متون مهندسی – شاید سخت‌تر – را در همین سن می‌خواند.

    دلیل دوم هم به نظرم نبود یک نهضت ترجمه فراگیر و جدی در این حوزه‌ها است. چنین نهضتی به نظرم زمانی یا حداقل در مقاطعی وجود داشته و افول کرده است. برخی اقتصادخوانده‌های قدیمی را که ببینید کتاب‌های کینز را از حفظ می‌دانند که برای آن زمان احتمالن اثر مهمی به حساب می‌آمده. مترجمان اقتصادی امروز ما – جز برخی استثناها مثل کار اخیر جعفر و علی از کتاب آچم‌اوغلو – یا مشغول ترجمه متون بسیار ابتدایی از نظریات ساده جریان اصلی هستند و یا انبوهی از نقدهای جدی یا غیرجدی که برای کسی که با اصل قضیه ‌آشنا نیست اساسن متن مفید و آ‌موزنده‌ای به حساب نمی‌آیند. در این فضا کسی فربهی فکری لازم برای نقد جدی – این نقد قرار یا لازم نیست در حد نابودی بنیان‌های علم اقتصاد باشد، همین که خوانش متن انتقادی باشد خودش کلی پیش‌رفت است – را پیدا نمی‌کند و وضعیت ما می‌شود همین دوگانه‌گی که یک طرفش تکرار ساده‌ترین فصول متون استاندارد است و یک طرف دیگرش کسانی که به قول خودشان منتقد علم اقتصاد هستند و از خواندن حتی یک متن جدی اقتصاد روز عاجزند.

    آدم که ساعت چهار صبح نقد ادبی را به نقد اقتصادی ربط بدهد احتمالن یک جاهایی هم چرند می‌گوید شما تصحیحش کنید.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها