برای من هنوز هم نوشتن و خواندن به انگلیسی کندتر از فارسی است. دلیل کند بودن خواندن را میفهمم. کلمات ناآشنا اینجا و آنجای متن و خطی که از بچگی مدام به آن نخواندهام. سرعت خواندنم به فارسی بین سه تا پنج برابر انگلیسی است و وقتی این وضعیت را میدانم سبد خواندنم را بر همین اساس بهینه کردم. تا وقتی مجبور نباشم انگلیسی نمیخوانم و از این بابت شرمنده یا ناراحت هم نیستم. به این دلیل ساده:
تعداد کتابهای خوب زبان فارسی – از متون مذهبی و ادبی قدیمی بگیر تا ادبیات معاصر ایران و ترجمههای خوب از متون فاخر فلسفی و ادبی و هنری خارجی و برخی نوشتههای معاصر غیرادبی ایرانی (متاسفانه در این مورد کار خوب خیلی کم است) و الخ – آنقدر زیاد است که من اگر تا آخر عمرم هم بخوانمشان فقط بخش کوچکی را پوشش دادهام. این متون را از منظر لذت محض میخوانم و فعلن هم برنامه سیستماتیک خواندن یک موضوع خاص را ندارم که منبع کم بیاورم. اگر قرار است فیلمنامه بخوانم دهها فیلمنامه خوب به فارسی است. اگر قرار است جنایت و مکافات بخوانم ترجمه خوبش موجود است. اگر قرار است کانت هم بخوانم باز ترجمه خوبی موجود است. با این محاسبه برایم بهینه است که فقط به فارسی کتاب غیرتخصصی بخوانم چون میتوانم حجم خیلی بیشتری کتاب بخوانم (و ارزانتر هم هست) و دوباره تاکید میکنم که میتوانم حالا حالا ها به فارسی کتابهای بخوانم که کیفیت و لذتشان برای من کمتر از متون زبان اصلی نیست. طبعن در باب مترجم و ناشر و غیره دقت میکنم.
چه کتابهایی را به انگلیسی میخوانم؟ طبعن اگر بخواهم کتاب اقتصادی یا ریاضی یا مهندسی یا محیطزیست (چه درسی و چه عمومی) بخوانم به انگلیسی میخوانم. کتابهای روز و پرفروش انگلیسی اکثرن به فارسی ترجمه نمیشود پس اگر بخوانم به انگلیسی میخوانم. اگر هم کتاب خاصی بود که به توصیه یا انتخاب باید میخواندم و ترجمه فارسی نداشت خب طبعن به انگلیسی میخوانم. مثلن وقتی میخواستم در باب ابعاد اخلاقی ملیگرایی بخوانم به انگلیسی خواندم یا مثلن کتاب فواد عجمی در مورد امام موسی را و الخ.
ماجرای نوشتن متفاوت است. خوب نمیفهمیدم که چرا باید سرعت نوشتنم به انگلیسی کمتر از فارسی باشد چون موقع نوشتن این من هستم که فرمان میرانم و نوشته باید رام ذهنم باشد. نوشتنم به انگلیسی نه تنها کندتر بود بلکه یک جور تنبلی و مقاومت خاص هم احساس میکردم که باعث میشد یک سری کارها را عقب بیندازم و یک سری متون را ننویسم. یک جوری خودم را شبهروانکاوی کردم و دیدم ماجرا به ترس از بد نوشتن ناشی میشود و ضمنن از افسوس دائم از اینکه “اگر این متن را به فارسی مینوشتم چه مشاطهگریها که با کلمات و زبان نمیکردم و الان نمیتوانم”.
مورد دوم با دو چیز از بین رفت. اول تمرین و ممارست در نوشتن در یک حوزه خاص و دوم قبول واقعیت و محدودیتها. مورد اول که ترس از خطا بود راه سادهای داشت که نمیدانم چرا قبلن امتحان نکرده بودم: استفاده از خدمات تصحیح متن. ازشان بد شنیده بودم. یک بار چند تا متن را به چند تا سرویس فرستادم و کیفیت و قیمتشان را مقایسه کردم. این سرویس از همه بهتر بود. ارزان و سریع است. متن را میشناسد و متناسب با هدف و زمینه متن با دقت تمام آنرا تصحیح میکند و فقط تصحیح هم نمیکند که صفحهآرایی و غیره هم میکند. من ازشان راضی هستم.
این مانع که از ذهنم برداشته شده سرعت نوشتم به انگلیسی تقریبن همسان فارسی شده است. الان دیگر راحت میتوانم یک روزه تا ده صفحه بنویسم و خیالم هم راحت باشد که با هزینه اندکی یک نفر جلوی خطاهای اعرابگذاری و حرف اضافه اشتباه و جای قید و حرف تعریف از قلم افتاده و غیره که فکر کنم تا آخر عمر با یک نفر مثل من میماند را میگیرد. در نتیجه تنبلی هم نمیکنم. هر وقت قرار است بنویسم به سرعت مینویسم و خود این موضوع که ۲۴ ساعت بعد از بازخورد تصحیح متن چیزهای بیشتری هم یاد خواهم گرفت سرحال میشوم. تجربهای بود که شاید برای خیلیها قابل توصیه باشد.
متاسفانه این خدمات بیشتر به کار بچههای خارج میآید. دیدم که گروهی از رفقایم این جنس خدمات (و البته فراتر از تصحیح صرف) را برای داخل راهاندازی کردهاند. من تجربهای از کیفیت کارشان و ضمنن نظری در مورد جنبههای اخلاقی ماجرا ندارم. فقط گفتم چون رفیقم هستند یک پیشنهاد بکنم که منافع اجتماعی دارد و بیزنس رفقا را کساد میکند. یک نفر بیاید یک سایت راه بیندازد که ملت پول تصحیح را به ریال بدهند و متن را ارسال کنند و آن سایت متن را به خدمات انگلیسی بفرستد و پولش را با کردیت کارت بدهد و این وسط کمیسیون بگیرد. بیزنس عالی میشود.
اوه. چه نوشته طولانی شد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید