• زمختی

    رفته بودم در قهوه‌فروشی در دنور (مرکز ایالات کلرادو) قهوه‌ای بخرم و کمی کار کنم و منتظرم دوستانم باشم. مرد جوان سیاه‌پوستی آمد و قیمت قهوه‌ها را پرسید و علی‌الظاهر پول (یا شاید پول خرد) کافی نداشت که قهوه بخرد. گفتم رفیق بخر من پولش را می‌دهم. چیزی هم نبود. یک یا دو دلار حداکثر. مدل سیاه‌پوست‌ها که از مرام و این‌ها حال می‌کنند ذوق کرد و شروع کرد از این مدل مشت به مشت کوبیدن‌ها. من راستش بلد نبودم که چند بار باید بکوبم. فکر کردم رسمش یک‌بار است و ظاهرن از نظر او بیش‌تر از یک بار بود و دفعه بعد مشتش یک جوری روی هوا ماند. حالم گرفته شد. یک قهوه ناقابل برایش خریده بودم و شاید بیش از آن توق ذوقش زده بودم. فکر کردم شاید اگر دفعه بعد از خیر این کار بگذرم ضرر کم‌تری به مردم می‌زنم.

    توی تراموایی در وین نشسته بودم و چیز می‌خواندم. روی صندلی که مخصوص پیرها و معلولین و خانم‌های باردار و بچه‌بغل است نبودم و لذا الزام قانونی برای تحویل صندلی‌ام به افراد دیگر را نداشتم. نگاه کردم دیدم خانم میان‌سال مسلمانی سرپا است. آن قدر پیر نبود که به طور بدیهی جایم را بهش بدهم. آن قدر هم جوان نبود که بدیهی باشد که می‌تواند سرپا بایستد. فکر کردم بلند شوم و بهش بگویم که می‌تواند جای بنشیند. بعد فکر کردم آلمانی‌ام آن‌قدر قوی نیست که اگر جواب پیچیده‌ای داد بفهمم. من می‌توانستم مثلن بهش بگویم ” این صندلی خالی است، میل دارید بنشینید؟” ولی اگر او مثلن می‌گفت “قربانت برم مادر جان من دو دقه دیگه می‌پرم پایین!” یا مثلن می‌گفت “دمت گرم پسرم، توی این همه جمعیت کسی حواسش به من نبود!” من هیچی از جملاتش نمی‌فهمیدم. یعنی نمی‌فهمیدم می‌خواهد جایم بنشیند یا نمی‌خواهد. بعد ممکن بود ماجرای آقای سیاه‌پوست پیش بیاید. قصد نشستن داشته باشد و من برگردم سرجایم بنشینم و ضایعش کنم یا قصد نشستن نداشته باشد و من هم ننشینم و جور دیگری بد شود. خلاصه دیدم احتمال چنین مکالماتی بالا است از خیرش گذشتم.

    وقتی در چنین وضعیت‌هایی قرار می‌گیرم فکر می‌کنیم که شاید بقیه‌ – مثلن برخی آسیایی‌ها یا برخی اقلیت‌ها – که گاه به نظر بی‌توجه و بی‌نزاکت می‌رسند تجارب و نتیجه‌گیری‌های مشابهی داشته‌اند که آن‌ها را به موقعیت گوشه‌گیری و غیراجتماعی‌بودن سوق داده؟

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها