دوست عزیز عالمی را بعد از مدتها دیدم و بین صحبتها بحث کوتاهی در مورد مقاله پیتر سینگر که ترجمه کردم بودم پیش آمد. به نظرش میرسید که رای سینگر فوق طاقت است و غیر از افراد معدودی چون استاد محمدرضا حکیمی کمتر کسی در فضای دینی چنین رای رادیکالی در باب حد اخلاقی ثروت داشته است. من در باب دفاع از سینگر نبودم و مقاله را بیشتر به خاطر استدلالهای شهودی قویاش ترجمه کرده بودم. صحبتمان بعد ذهنم را متوجه خاطرات شخصی تاریخی کرد که دوست داشتم سه پارهاش را اینجا بنویسم.
ارسطو در کتاب چهارم سیاست داستانی را از تالس معروف نقل میکند. به تالس میگویند که تو فلسفه میدانی ولی این کارت فایده عملی ندارد چرا که مال و منال نداری. تالس از روی دانشش در مورد ستارهها میفهمد که سال بعد کشت زیتون پربار خواهد بود و لذا پیشاپیش تمام پرسهای تولید روغن زیتون منطقه را اجاره میکند و پول خوبی به جیب میزند. من و همکارانم این داستان در مقدمه مقاله جدیدی که در باب رابطه قیمت بنزین-نفت نوشتهایم آوردهایم. ارسطو البته استفاده متعالیتری از داستان کرده است. گفته تالس میخواسته نشان که فیلسوف اگر بخواهد میتواند حتی پولدار هم شود ولی اشتیاق و بلندپروازی فیلسوف از جنس دیگر و برای مسایل مهمتری است و عمرش را برای این کار تلف نمیکند. در زاویهای دیگر ماجرا بیشباهت به قصه مرد گلخوار مثنوی معنوی نیست.
سالهای دانشجویی در ایران یک بحث ثابتمان این بود که چه طور باید بین تمایل نفس به کسب درآمد هر چه بیشتر و صرف عمر برای منظورهای مهمتر رابطه و تعادل برقرار کرد. معتقد بودیم که سیاستهای کلی مثل پولدوست نبودن ضمانت اجرایی ندارد و حد بالایی تحمیل نمیکند. دوستی از در آمده و فرمول سادهای را پیشنهاد کرده بود: برای درآمد ریالیتان سقف عددی مشخص بگذارید و خودتان را متعهد کنید که از آن تجاوز نکنید. آن دوست به زودی از یکی از بهترین دانشگاههای اقتصاد دنیا فارغالتحصیل خواهد شد و با شناختی که ازش دارم حدس میزنم که تغییر نکرده و همین محاسبه را در باب انتخاب شغلش به کار خواهد بست و ثمره تلاشش را به همه خواهد رساند.
مشکل روش دوستمان این بود که منطق آن مرز عددی را مشخص نمیکند. زمانی بعدتر استادی آرمانخواه که به نظرم عمر حرفهایاش را کمابیش به همین شیوه سر کرده است قاعدهای عملیتر پیشنهاد کرد: ثروت را تا حدی لازم داریم که کمتر از آن داشتن، به بهرهوری کار اصلی آدم لطمه میزند. اگر خانه من بیرون شهر است خوب است آن قدر داشته باشم که بتوانم ماشینی بخرم و مدت زیادی از وقتم را صرف معطلی برای اتوبوس نکنم. اگر شغلم تحقیق است خوب است بتوانم لپتاپی بخرم و همه جا کار کنم. وجدان آدم این حد را خوب تعیین میکند. از آن بیشترش زیادهخواهی و اتلاف عمر است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید