• آیا افراد لزومن درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟

    پست قبلی نظرات جالبی را به دنبال داشت. برای پاسخ به برخی از آن‌ها شاید به این سوال مرتبط باشد که آیا افراد لزومن درآمدشان را بیشینه می‌کنند؟ تصور فرض بیشینه‌سازی درآمد یک کج‌فهمی شایع از روش تحلیل اقتصاددان‌ها است. من با استفاده از چارچوب استاندارد اقتصادی نشان می‌دهم که چه طور عوامل مختلف باعث می‌شود عامل‌های اقتصادی لزومن درآمدشان را بیشینه نکنند. این به این معنی نیست که هیچ کسی درآمد را بیشینه نمی‌کند و در پست بعدی بحث می‌کنم که چه فاکتورهایی ممکن است گروهی از جمعیت را به سمت این جواب سوق دهد.

    اول از همه می‌توانیم توافق کنیم که چیزی که افراد بیشینه می‌کنند مطلوبیت یا لذت و چیزهایی از این جنس است که اسمش اهمیت زیادی ندارد. فرض می‌کنیم دو نوع کالای مصرفی وجود دارد:‌ کالاهایی که مطلوبیت ناشی از آن‌ها مستقیمن و صرفا تابع پول است. گوشت با کیفیت به‌تر، خانه بزرگ‌تر، هتل لوکس‌تر، لباس راحت‌‌تر یا شیک‌تر، عطر خوش‌بو‌تر، ماشین امن‌تر و غیره مثال‌هایی برای گروه اول است. گروه دوم شامل کالاها یا خدماتی است که مطلوبیت آن‌‌ها تابع زمان مصرف نیز هست. خواندن کتاب، گذراندن وقت با دوستان، مراسم مذهبی،‌ تمرینات معنوی، کوه‌پیمایی، دیدن فیلم، عکاسی شخصی، شنیدن موسیقی، فعالیت عام‌المنفعه و الخ. نکته این گروه این است که هر چند کیفیت و لذت ناشی از آن‌ها را تا حدی می‌توان با صرف پول بالا برد ولی پول به تنهایی نمی‌تواند لذت را ایجاد کند. اگر میلیاردها تومان هم صرف کنیم احتمالن نمی‌توانیم کاری کنیم که از فیلم کیشلوفسکی یا یک بازی فوتبال در زمانی کم‌تر از ۹۰ دقیقه لذت ببریم. در این‌جا بین کیفیت و زمان یک بده بستان برقرار است. من اگر بیش‌تر کار کنم می‌توانم تلویزیون به‌تری بخرم ولی در عوض زمان کم‌تری برای تماشای فیلم دارم.

    از آن طرف می‌توان فرض کرد که دو نوع شغل وجود دارد. شغل اول درآمد زیادی تولید می‌کند ولی لذت محتوایی زیادی ندارد. شغل دوم درآمد کم‌تری تولید می‌کند ولی خود فرآیند کارش لذت‌بخش‌تر است و فرد دوست دارد عمرش را بیش‌تر برای آن منظور صرف کند. دوستانی اشاره کرده بودند که اگر شغلی تاثیرگذار باشد حتمن درآمد خوبی هم تولید می‌کند. به دلایل متفاوت از جمله فقدان برخی بازارها، اطلاعات نامتقارن و تنوع در ترجیحات افراد این فرض در دنیای واقع برقرار نیست. وبلاگ‌نویسی یک مثال است. ممکن است کسی از طریق وبلاگ‌‌نویسی تاثیر بیش‌تری داشته باشد و احساس رضایت بیش‌تری داشته باشد. ولی درآمد ناشی از آن حتی در به‌ترین حالت در قیاس با شغل خرید و فروش دارایی‌های کاغذی در وال استریت قابل مقایسه نیست.

    اگر با این چهار فرض فوق مساله بهینه سازی یک عامل اقتصادی را حل کنیم بسته به بهره‌وری و ترجیحات افراد و میزان کامل بودن بازارها در آن کشور و سایر فاکتورها به جواب‌های مختلفی می‌رسیم. هر چه هست جواب‌های بسیاری هست که در آن افراد همه وقت خود را در شغل نوع اول صرف نمی‌کنند (یعنی درآمدشان را بیشینه نمی‌کنند). ضمن این‌که همه وقت خود را صرف ترکیبی از شغل اول و دوم نمی‌کنند (یعنی همه وقت‌شان را کار نمی‌کنند) چون می‌خواهند از مصرف کالاهای زمان‌بر دیگری لذت ببرند. این چیزی است که به طور روزمره می‌بینیم. پزشکی که با وجود درآمد بالا بخشی از وقتش را به انتشار مقاله و تدریس در دانش‌گاه می‌گذارند یا هنرمند مشهوری که به جای تولید تابلوهای بیش‌تر بخشی از وقتش را صرف پژوهش هنری می‌کند یا مهندسی که در شورای محله عضو می‌شود و الخ مثال‌‌هایی از ماجرای نوع اول هستند. در همه این مثال‌ها فرض می‌‌کنیم فعالیت نوع دوم تاثیر چندانی روی درآمد ناشی از فعالیت نوع اول ندارد که فرض عجیبی نیست. همه ما که همه وقت‌مان را کار نمی‌کنیم و علی‌رغم امکان درآمد بیش‌تر، بخشی از وقت‌مان را صرف فعالیت‌های دیگر می‌کنیم مثال حالت دوم هستیم.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها