تحلیل پست قبلی در مورد انتخاب شغل تا حدی خوشبینانه یا شاید درستتر بگوییم شکمسیرانه بود. بد نیست این طرف فضیه را هم ببینیم و بپرسیم چرا با وجود آن مقدمات ظاهرن منطقی، عده زیادی عملن نوعی رفتار میکنند که فقط درآمدشان را بیشینه کنند. فکر کنم یک دلیل اصلی قضیه (در واقع مهمترین دلیل) بدیهی باشد: اگر دستمزد نسبی از حدی کمتر باشد مطلوبیت نهایی پول همچنان از هر کالای دیگری بالاتر است. بنا براین فرد عملن تمام وقت امکانپذیرش را کار میکند تا هر چه بیشتر و بهتر نیازهای پایهای مثل مسکن و تغذیه و بهداشت و تحصیل فرزندان را رفع کند. به احتمال زیاد هنوز هم بیش از ۸۵ درصد جمعیت جهان در چنین وضعیتی قرار دارند. اضافه کنید که برای اکثریت جمعیت عملن گزینههای زیادی برای انتخاب کیفی بین شغلها وجود ندارد و درآمد تنها فاکتور قابل توجه یا قابل انتخاب است.
دو فاکتور دیگر هم شایسته توجه است.
۱) فقدان بازار بیمه در ابعاد مختلف (بیمه درمانی، بیکاری، از کار افتادگی و …) و ضعف بازار مالی برای تامین پیشاپیش هزینه سرمایهگذاری (خرید خانه، تحصیل فرزندان، ازدواج و جهیزیه فرزند و …) باعث میشود تا مطلوبیت داشتن داراییهای نقد یا نقدشونده یا درآمدزا (مثل منزل) بالا برود و لذا مساله بهینهسازی را به سمت انتخاب درآمد بیشتر و تهیه اندوخته احتیاطی برای آینده نامطمئن یا جمعکردن مقدار اولیه لازم برای یک فعالیت خاص سوق دهد.
۲) اگر در جامعهای دایره انتخاب کالاهای غیرمادی محدود باشد طبعن عاملها متمایل میشوند تا بیشتر از کالاهای مادی کسب مطلوبیت کنند و لذا درآمدشان را زیاد میکنند. وقتی گزینه زیادی برای رفتن به سینما و شنیدن سخنرانی و برنامه موسیقی و فعالیت ورزشی و انتخاب کتاب و … نباشد، اصلن عجیب نیست که آدمها سعی کنند از طریق ارتقاء مدل خودرو و موبایل و مارک لباس و رفتن به رستوران گرانقیمت و غیره کسب لذت کنند و لذا به دنبال بیشینه کردن درآمد برای حداکثر کردن مصرف این نوع کالاها بروند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید