امروز یکی عکس سیبیلوهای ادبیات ایران در دهه شصت را جایی گذاشته بود. یک گروه ۱۰ نفره از یارعلی کافه شوکا تا هوشنگ گلشیری. عکس را که دیدم داغ بیحلقهگیام دوباره تازه شد. مریم بارها برای من از حلقه نویسندگان اصفهان و حلقه دور و بریهای گلشیری تعریف کرده است. راجع به موج نوی فرانسه که میخوانی همه چیز حول کایه دو سینما است؛ مجلهای که حلقهاش دست آخر دورانساز میشود. بخش عمدهای از کارهای مهم نظریه بازی در درون حلقهای که در موسسه RAND جمع بودند بیرون آمده است. حوزه هنری دهه شصت و دفتر مطالعات و نقطه سر خط شریف و موسسه نیاوران و مرکز تحقیقات استراتژیک دهه هفتاد هم حلقههای دیگری بودند.
در درون حلقه است که نقد و تندی و سازندگی زایندگی و همدلی و رقابت را با هم تجربه میکنی. از درون حلقه است که کار اساسی و صیقل خورده بیرون میآید.
ما ها حلقه نداریم. کسی کار کسی را نمیخواند. کسی ایدههایش را با بقیه به اشتراک نمیگذارد. کسی حرف گوش نمیکند. سایتها و وبلاگهای اقتصادی هم به همه چیز شبیه شدهاند جز یک حلقه مجازی. از بس نسبت به این ماجرا و حواشیاش خسته و مایوسم که اصلن نمیخواهم برای بار دهم پیشنهاد کنم چنین حلقهای شکل بگیرد. فقط درد نداشتنش را اینجا میگویم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید