از اقتصاددانها انتقاد میشود که چه جور عالمانی هستند که نمیتوانند وقایع را پیشبینی کنند. منظور منتقدین و عامه مردم از وقایع، صرفن بروز چرخههای تجاری و رکود اقتصادی و امثال آن نیست بلکه چیزهایی از جنس قیمت بلندمدت نفت و طلا و خانه و سهام هم هست. در اینکه دانش ما در علوم اجتماعی به طور عام و اقتصاد به طور خاص هنوز عقبتر – و گاهی خیلی عقبتر- از میزان شناخت جزیی است که علمای علوم طبیعی و زیستی و مهندسی نسبت به رفتار سیستمهایشان دارند شکی نیست. از جمله این ضعفهای ما نداشتن دید عمیق از فرآیند انتقال از یک تعادل به تعادل دیگر در یک سیستم اقتصادی است. این یک طرف قضیه است ولی علاوه بر آن میتوان به طنز و جدی گفت که ضعف پیشبینی وقایع اقتصادی بیش از آنکه به اقتصاددانان مربوط باشد به علمای علوم دیگر مربوط است. مثلن قیمت نفت را در نظر بگیریم. بخشی از تحولات قیمت نفت به شوکهای طرف عرضه مربوط میشود: مثلن کشف یک میدان جدید یا بازنگری در تخمینهای قبلی در مورد حجم ذخایر یا خرابی در عرضه یک کشور یا عملی شدن پردازش شنهای نفتی و الخ. بخش دیگر به تقاضای نفت مربوط میشود که باز خودش به تحولاتی مثل اثربخشی انرژیهای جایگزین مثل پیلهای سوختی و هیدروژنی و سیستمهای برق خورشیدی و قابلیت اعتماد نیروگاههای هستهای و الخ مربوط است. یک بخش تقاضا هم به رشد اقتصاد کلان مربوط است که هم شوکهای فناوری – مثلن شوک فناوری اطلاعات – در آن موثر است و هم چرخههای انتخاباتی و رفتارهای اجتماعی و الخ و وارد جزییاتش نمیشویم. موضوعاتی مثل تمایلات محیطزیستی و مالیات کربن و الخ که جای خود دارد و باز منشاء آن تحولات سیاسی و انتخاباتی است.
خلاصه اینکه دانستن قیمت آینده نفت مستلزم دانستن رفتار آینده این نوع شوکها است که ماهیت پیشبینی آنها به عهده مهندسان و جامعهشناسان و دیگران است. هر وقت آنها به ما گفتند در سه سال آینده دقیقن چه اتفاقاتی خواهد افتاد و چه قدر نفت کشف خواهد شد و مردم به چه حزبی رای خواهند داد، اقتصاددانان هم این ورودیها را فرض گرفته و قیمت نفت را با دو رقم اعشار محاسبه میکنند ! طبعن بزرگنمایی میکنم که نشان دهم ماجرای پیشبینی خیلی به هم پیوستهتر از این حرفها است.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید