فیلمنامه و/یا متن گفت و گوهایش را ۱۶ سال پیش خوانده بودم. آن قدر که بیشترش را حفظ بودم ولی یک جوری قسمت بود که هر کاری کردم فیلمش را گیر نیاوردم که ببینم و ماند تا همین دیروز که روی شبکه پیدایش کردم و دیدم. نمیتوانستم همهاش را یکجا ببینم. کشش و آرامشش را نداشتم. هر چند دقیقه یکبار باید قطع میکردم و دوباره برمیگشتم. جا به جا میگفتم چه کردهای کیومرث پوراحمد. از دیروز حالم دگرگون است. تا این را نمینوشتم آرام نمیشدم. سید مرتضی یک نوشته دلنشینی داشت در مورد کارهای پوراحمد و مشخصن قصههای مجید که خب نگاه خاص خودش به سینما و بحث سینمای ملی را به تمامی در آن ریخته بود. پوراحمد انگار میخواست در این فیلم تلافی کند و چیزهایی که مرتضی در موردش گفته بود را اثبات کند…
…
[ از اینجا به بعد نوشته طولانی بود در باب اینکه اصولن چرا آوینی فارغ از این تبلیغات رسمی هنوز برایم مهم است و چه نسبتی است بین موقعیت آوینی و کارهایش و نگاهش و عملش در بومیسازی و آدمهای توی آن فیلم پوراحمد و حرفهایشان و خاطرههایی که با آن پیوند خورده و موقعیت الانمان. به حکم وضعیتی که در آن هستیم این نوشته پاک شد و رفت پیش حرفهای دیگری که به ملاحظاتی – ملاحظهای غیر از آن چیزی که به نظر خیلیها میرسد – فعلن نباید گفته شود ولی گفتم پاراگراف اول را نگه دارم که لااقل آنهایی که اهلش هستند را دعوت کنم به دیدن فیلم. فیلم را در زمان خودش (۲۰ سال پیش) ببینید و در رفت و برگشتی با نوشتههای خود آوینی تا آن لذت-غم سرخوشانهای که گفتم به من داد را حس کنید. (فیلم قسمت قسمت است. باید از پایین صفحه بخش آوینی را باز کنید و ۱۷ قسمت را ببینید) ]
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید