خسته نشسته بودم روی نیمکتی در حیاط البیاس و قهوه میخوردم. رو به رویم پر بود از تبلیغ اینکه “به انتخاب تایمز مالی، اینجا بهترین دوره امبیای دنیا را دارد.” یک دفعه یک چیزی شد برگشتم عقب. اولش به جا نیاوردم یا باورم نشد. یک مجسمه بزرگ و زرد “هیچ” درست پشت سرم بود. اول فکر کردم زمان و مکانم به هم ریخته و اشیای مدرسه بازرگانی لندن را با مثلن موزه هنرهای معاصر یا فرهنگسرای نیاوران اشتباه گرفتهام. چشمهایم را مالیدم و دیدم درست است. یکی از هیچهای پرویز تناولی داشت وسط حیاط عرض اندام میکرد.
انتخاب خوبی بود. نیهیلیسم در قلب دنیای کسب و کار. انگار داشت همه آن تبلیغات پیش رویم را دست میانداخت: هیییییییییچ …
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید