MIT یک سنت خوبی دارد و آنهم ترم ژانویه معروف به IAP است که به مدت یک ماه – بین دو ترم اصلی – مجموعه فراوانی از کلاسهای کوتاهمدت یا کاربردی یا سخنرانیهای تکجلسهای برگزار میشود. دوست داشتم فرصت بیشتری داشتم و خلاصهای از کلاسها یا سخنرانیهایی که روزانه میروم را برای بقیه مینوشتم. در حد توان گاهی خلاصه برخی مباحث را معرفی میکنم. برنامه را میتوانید اینجا ببینید.
یکی از سخنرانیهایی که دوست داشتم را بن اولکن از دانشکده اقتصاد ارائه کرد و موضوعش در مورد فساد در کشورهای در حال توسعه بود. بحثش به لحاظ تئوریک نکته عجیب یا جدیدی نداشت. به طور خلاصه فساد بد است چون هزینه خدمات دولتی را بالا میبرد، باعث بازتوزیع ثروت از طبقات مستحق کمک به طبقات متصل به قدرت میشود، اعمال قانون را در جایی که تخلف باعث آسیب به دیگران میشود (مثلن رانندگی با سرعت زیاد یا آلوده کردن محیط زیست) ضعیف میکند، درآمد مالیاتی دولت را کم میکند، به کسانی که مجرم نیستند هم هزینه تحمیل میکند و الخ. قسمت جالب کار مربوط به مقالات تجربی او بود که عمدتن در اندونزی و بر اساس طراحی آزمایش تصادفی انجام شدهاند و سعی میکنند تخمینهای عددی از حد و اندازه اثرات فساد و رفتار افراد تحت مکانیسمهای مختلف کنترل فساد ارائه کنند. در مورد این روش در پست مفصلی توضیح خواهم داد. برای مثال این مقاله و این مقاله و این مقاله او را ببینید.
من البته یک ملاحظهای داشتم که اگر قوانین ناکارا باشند – مثلن بدون توجیه کافی جلوی ورود سرمایهگذاران به تولید با بازده مثبت اجتماعی(۱) را بگیرد – یا اگر پرداخت هزینههای تخلف مستلزم فعالیتهای (به لحاظ اجتماعی) ناکارا باشد- مثلن اینکه صرفن برای پرداخت جریمه رانندگی راننده یک کامیون گرانقیمت باید دو روز علاف شود – فساد (به معنی دور زدن قوانین) یک سری نتایج اجتماعی مثبت دارد و باید در محاسبه هزینهها وارد شود. بن با این مشاهده موافق بود ولی نکته خوبی اضافه کرد که سنجش اثر مثبت خالص بسیار مشکل است چون معمولن هر فسادی هر دو جنبه را با هم دارد.
یادم هست که یک بار در ایران فراموش کرده بودم که قبض برقم را پرداخت کنم. یک روز صبح مامور اداره برق آمد و خبر داد که به علت بدهی برق باید قطع شود. او البته امروز برق را قطع نمیکند ولی باید همین الان بروم و پول را بدهم. سریع رفتم اداره برق و مدتها در صف ایستادم و فهمیدم باید یک “جریمه ثابت” را پرداخت کنم. قبض جریمه را دادند و مجبور شدم در صف خیلی طولانی در یک شعبه خاص بانک در خیابان زنجان معطل شوم و خلاصه ماجرا با بیش از نصف روز علافی خاتمه یافت.
چند سال بعدش در یک پروژه مشاوره در زمینه اصلاح سیستمها با مدیران اداره برق تهران کار میکردیم. ازشان پرسیدم که ماجرای این علافکردن مردم چیست؟ مثلن چرا همان ماموری که برای قطع برق آمده است – و لذا اطلاعات مشترک از طریق سیستم رایانهای به او داده شده است – همان موقع قبض جریمه را هم دست آدم نمیدهد که سر راهش برود یک بانک خلوت قبض را بدهد و یکباره به اداره برق برود. یکنفرشان جواب هوشمندانهای داد. گفت ما میفهمیم این سیستم ناکارا است ولی میخواهیم کسی که پول برقش را نداده کمی تنبیه کنیم. میتوانیم تصور کنیم که چون دستشان به لحاظ سقف جریمه مالی بسته است از طریق اعمال جریمههای غیرمالی سعی میکنند هزینه تنبلی در پرداخت قبض را بالا برده و انگیزه افراد برای پرداخت به موقع را افزایش دهند.
این دو جریمه چه فرقی با هم دارند؟ با فرض اینکه دولت کارش را خوب انجام میدهد جریمه نقدی به لحاظ اجتماعی ناکارا نیست چون پولی را از جیب من برمیدارد و به خزانه میریزد. از آن طرف معطلی در مسیر اداره برق و بانک و غیره به لحاظ اجتماعی یک فعالیت با بهرهوری صفر (یا حتی منفی) است. در واقع دولت برای اینکه اثر بازدارندگی (Deterrence) ایجاد کند مجبور است از مکانیسمهایی استفاده کند که در زمان اجرا ناکارآمد هستند. حال اگر مردم بتوانند با پرداخت رشوه به مامور برق این فرآیند را دور بزنند همه اثرات را با هم داریم. از یک طرف قبض برقشان را دیر میدهند و باعث زیان به بودجه برق میشوند. از طرف دیگر جریمه به جای اینکه به جیب اداره برق برود به جیب مامور برق میرود و لذا بودجه عمومی کم میشود. این دو مورد طرف منفی فساد است. از آن طرف لازم نیست جامعه یک فعالیت غیربهرهور را در صف اداره و بانک تحمل کند و این قسمت مثبت ماجرا است.
ممکن است بپرسیم خب چرا حقوق ماموران آنقدر زیاد نشود که رشوه نگیرند؟ جواب این سوال بدیهی نیست چون هنوز به لحاظ مشاهدات تجربی نمیدانیم که آیا افزایش حقوق باعث کاهش تمایل به فساد توسط ماموران دولتی میشود یا افزایش آن! از دید نظری برای اینکه افزایش حقوق منجر به کاهش فساد شود حداقل دو دلیل داریم. اول اینکه برای اکثر انسانها گناه کالای پست است یعنی با افزایش درآمد مصرفش کم میشود. مثلن ممکن است بگوییم وقتی فرد بین گرسنگی فرزندانش و فساد گیر کرده است تمایل به فساد دارد چون منفعت حاشیهای فساد برایش بالا است ولی وقتی درآمدش بالا میرود این منافع کم میشود. دلیل دوم این است که وقتی حقوق بالا میرود هزینه فرصت از دست دادن شغل (به دلیل فساد) بالا میرود و فرد انگیزه بیشتری دارد که کارش را به شیوه سالم حفظ کند. از آن طرف بالا بردن حقوق ممکن است منابع بیشتری به ماموران دولتی بدهد تا شبکه فساد موثرتری ایجاد کنند. به لحاظ تجربی مشاهدات مخلوط هستند.
پانوشت:
۱) در اقتصاد وقتی میخواهیم تاثیرات یک فعالیت را از زاویه کلان ببینیم صحبت از منافع و مضررات اجتماعی میکنیم و منظورمان به صورت دقیق مجموعه مازادی است که برای همه طرفهای درگیر در یک مبادله تولید میشود. مثلن وقتی یک تاکسی خالی رد میشود و من را سوار میکند و ۵۰۰ تومان کرایه میگیرد را تصور کنید. در این مبادله راننده تاکسی ۵۰۰ تومان گیرش آمده است. من هم نیم ساعت زودتر به کارم میرسم و اگر وقتم ساعتی ۲۰۰۰ تومان ارزش داشته باشد از این رهگذر ۵۰۰ تومان منفعت میکنم. لذا منافع اجتماعی این ماجرا ۵۰۰ + ۵۰۰ تومان بوده است. به همین قیاس میتوانیم صحبت از هزینههای اجتماعی هم بکنیم. همین تاکسی اگر بنزین آلودهکننده مصرف کند بابت جا به جایی من مقداری سرب در فضا میپراکند که سلامت بقیه را به خطر میاندازد (و میتوان آنرا مثلن با هزینه درمان بیماری ناشی از هوای آلوده و غیره تخمین زد) و باید آنرا با علامت منفی در آن رابطه وارد کرد.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید