چند سال پیش درد معده داشتم و حدس زدند باکتری معروف هلیکو باکتر باشد که در ایران شایع است. پیشنهاد کردند آندوسکوپی کنیم و کردند بدون بیهوشی. فکر کنم آن چند دقیقهای که دکتر مشغول بررسی و نمونهبرداری از معدهام بود دردناکترین تجربه عمرم بود. گلویم خیلی به جسم خارجی حساس است و حس لوله داخل گلو وحشتناک بود. ضمن اینکه تمام مدت هر بار که نوک ابزار بیوپسی به معدهام میخورد تمام بدن به رعشه میافتاد. البته نتیجه باکتری مثبت بود. قرص آنتیبیوتیک قوی دادند و دو هفته خوردم و خوب شدم.
یکی دو سال بعدش با مریم رفتیم مطب دکتر برای کنترل سالیانه. من برای اینکه آزمایش شوم که آیا باکتری کامل از بین رفته است (که رفته بود) و مریم برای تست روتین معده. بر اساس تجربه دردناک قبلی از دکتر خواستیم که با بیهوشی سریع کار کنند که کردند. اول قرار بود مریم را آزمایش کنند و من شاهدش بودم. آمپول بیهوشی را که میزنند چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد که به خواب میروی.
مریم سریع به خواب رفت و در طول عملیات اندوسکوپی بیهوش بود. ولی چیزی که برایم عجیب بود واکنش بدنش بود. دقیقا مشابه حسی که من دفعه قبل داشتم را در بدنش حس میکردم. دست و پایش در واکنش به جا زدن لوله یا چرخاندن ابزار کار واکنش نشان میدادند. من شاهد واکنشهایش و تکانها و حتا تغییر عضلات صورتش بودم و بسیار هم برایم صحنه دردناکی بود. دیدن صحنه درد کشیدن یکی از عزیزترین آدمهای زندگیات خیلی دردناک است حتی اگر بدانی که خودش نمیفهمد. وقتی بیدار شد هیچ چیزی به خاطر نداشت و هیچ دردی حس نکرده بود.
از آن موقع به این فکر میکردم: من به درون ذهن مریم راهی نداشتم. تنها امکانم دیدن واکنش خارجی بدنش بود که نشانههای درد را بروز میداند. گزارش تجربه شخصی درد را باید خودش میداد که هیچ چیزی به خاطر نداشت. سوالم این بود که از کجا میدانیم که در آن لحظات واقعا درد نمیکشید٬ دقیقا از جنس دردی که من دفعه قبل بدون بیهوشی کشیده بودم؟ شاید کارکرد داروی بیهوشی این است که حافظه کوتاهمدت را پاک کند؟ در نهایت این دارو باعث میشود که درد به خاطره تبدیل نشود. وقتی خاطره نباشد دفعات بعد هم ترس و مقاومتی از تکرار آن تجربه نخواهد بود.
امروز دوباره خودم آندوسکوپی داشتم. آمپول بیهوشی را زدند ولی نمیدانم چرا بر خلاف دفعه قبل به خواب نرفتم فقط کمی گیج و منگ شدم. تمام مدت چشمانم عملیات را میدید و دقیقا درد را هم حس میکردم و میخواستم زودتر تمام شود. میدیدم که عین دفعه اول بدنم تکان میخورد ولی چیزی که خیلی متفاوت بود این بود که از درد امروز خاطره چندانی ندارم. اصلا جزییاتش یادم نیست. یادم نیست که دکتر کی لوله را وارد معده کرد هر چند که مطمئنم چشمانم هیچ وقت بسته نشد. عین اینکه در خواب دیده باشم. یک چیزهای مبهمی یادم هست و این چند ساعت که ازش گذشته خاطرهاش محوتر هم شده. بر خلاف دفعه اول که هرگز حاضر نبودم تکرارش کنم این دفعه ترسی از تکرارش ندارم. مشاهده امروزم حدسم در مورد مشاهده رفتار بدن مریم را تقویت کرد.
به این آزمایش ذهنی فکر کنیم که اگر بتوانیم دارویی بسازیم که حافظه ۵ دقیقه پیش را کاملا پاک کند. بعد یک نفر را دقیقا ۵ دقیقه شکنجه کنیم و این دارو را درست پشت سرش بدهیم. او هیچ خاطرهای از شکنجهاش نخواهد داد و همان طور زندگی خواهد کرد که قبلا میکرد. ولی تجربه آن پنج دقیقه را چه طور بفهمیم؟ موضع اخلاقیمان در قبال آن درد پنجدقیقهای چیست؟ آیا پاک شدن حافظه درد اساسا موضع اخلاقی ما را در مورد درد و رنج بقیه عوض میکند؟ خیلی دوست دارم بدانم که آیا فیلسوفان ذهن و اخلاق در این مورد چیزی گفتهاند یا چه ممکن است بگویند.
توضیح لازم: مشاهده و سوال من در این پست را تماما فرضی و فلسفی فرض کنید. مطمئنم یک عصبشناس یا دکتر بیهوشی ممکن است توضیح فیزیولوژیک بدهد که مشاهدات من اساسا غلط بوده و واکنشهای مریم تکانهای تصادفی بوده. یا اینکه به ما بگوید که از لحظه تزریق دقیقا چه مکانیسمهای عصبی کار میکنند که مفهوم رایج درد را از بین میبرند. این مشاهده (احتمالا پرخطا) من احتمالا صرفا جرقهای بوده که به آن سوال برسم. سوالی که تا الان رهایم نکرده است.
بازگشت
باسلام
درپاسخ به پرسش دوست عزیزی که آندوسکوپی شدند خیلی مختصر بگویم کاری که برای ایشان شده مثل خوردن یک قرص آرامبخش قبل امتحان بوده ونه بیهوشی بمنظور انجام آندوسکوپی !
بعنوان یک متخصص بیهوشی باستحضار میرسانم که برای چنین مواردی اگر از متخصص بیهوشی مدد خواسته شود ضمن برقراری یک خواب کوتاه ولی عمیق ، برای بیمار داروهای ضد درد نیز تجویز میشود که البته تزریق آنها تنها در حد اختیارات متخصص بیهوشی است و علاوه بر آن از دارویی که برای شما و همسرتان استفاده شد به مقدار اندک وتنها بعنوان ضد اضطراب استفاده میشد.
طبیعتاً کارگروهی چند متخصص نیازمند صرف هزینه و تجهیزات طبی بیشتر است .
پاینده باشید