انتخاب اجتماعی طبیعی
به نظر من نظریه داروین در سطح عموم در ایران خیلی درست فهم نشده است. مثلا وقتی صحبت از این میشود که چرا زرافهها گردن بلندی دارند برداشت میشود که داروین میگوید گردن زرافهها کمکم دراز شده و بعد همه تعجب میکنند که چه چیزی این را به این شکل هدایت کرده است. در این بین چیزی که معمولا به آن توجه نمیشود خصلت آماری نظریه داروین است. در واقع داروین با تاکید بر اصل جهش تصادفی میگوید در طول میلیونها سال پیش انواع مختلف زرافه با طول گردنهای مختلف به وجود آمدند. طبیعی بود که آنهایی که گردن کوتاه داشتند برگ کمتری گیرشان میآمد و در نتیجه کمتر عمر میکردند. پس در گذر زمان کمکم نسبت گردن درازها به بقیه بیشتر شد تا اینکه یک نوع حالت غالب پیدا کرد. با همین نظریه میتوان علت اینکه مردم آفریقا سیاه هستند را هم توضیح داد. بازهم در طول میلیونها سال آدمها با رنگهای مختلف همه جای زمین به دنیا آمدهاند. سفیدهایی که در آفریقا بودند خیلی بیشتر در معرض سرطان پوست بودند تا سیاه پوستان. پس در هر نسلی سیاهها بیشتر عمر کردهاند و در نتیجه بچههای سیاه بیشتری هم در نسل بعدی متولد شدهاند. این مسیر را میلیونها سال ادامه دهید تا نسبت سیاه به سفید به نزدیک صد در صد برسد.
تا اینجایش زیستشناسی است و البته هیجانانگیز ولی نکته جالب این است که نظریه انتخاب طبیعی در مورد مسائل اجتماعی حتی پیش از داروین هم مطرح بوده است. این نظریه میگوید ساختارهای اجتماعی که ما میبینیم یکی از هزاران حالت ممکن برای بشر بوده که چون قدرت سازگاری بیشتری با شرایط زندگی انسان داشته باقی مانده است. بگزارید مثال بزنم. برای انسانهایی که ما میشناسیم دروغ امری منفی است و به نظر ما میرسد که این موضوع امری فطری است ولی یک توضیح داروینی برای قضیه این است که در طول میلیونها سال انواع قبیلههای انسانی با اخلاقیات کاملا متفاوت ظهور کردند. خوب البته قبیلههایی که دروغ را بین خودشان بد میدانستند شانس بیشتری برای بقاء داشتند تا بقیه قبیلهها که پایبند چنین اخلاقیاتی نبودند. نژاد راستگو به علت سازگاری بیشتر این خصوصیات با زندگی جمعی نژاد غالب شد. سایر شکلهای نظم اخلاقی و اجتماعی هم میتواند به گونهای نسبتا سازگار با این نظریه توضیح داده شود. در واقع این نظریه توضیحی برای نظم بدون تعمد ارائه میدهد.
منتقدین نظریه داروین در زیستشناسی میگویند این نظریه قادر نیست خلقت را به طور مناسبی توضیح دهد چرا که سیستم جهان و موجودات زنده پیچیدهتر از آن است که بتوان آنرا به مجموعهای از جهش و سازگاری فروکاست. راستش من زیستشناسی نمیدانم و لذا چیزی نمیتوانم بگویم ولی به نظرم میرسد که در مورد نظامهای اجتماعی چون پیچیدگی به مراتب کمتر از نظامهای بیولوژیک است با اطمینان خاطر بیشتری میتوان صحبت از روند انتخاب تدریجی کرد. با این نگاه نظم اجتماعی لزوما امری پیشینی، فکر شده و یا طراحی شده نیست بلکه میتواند امری تدریجی باشد که در طول زمان شکل گرفته است. به نظرم نگاه تکاملی پنجره جالبی برای فرار از دو نوع ساده لوحی باز میکند. سادهلوحی نوع اول که چون خودش در درون نظم تصادفی موجود است آنرا تنها شکل ممکن نظم میداند و در پی هدف اولیه برای طراحی آن می گردد و سادهلوحی نوع دومی که به نظرش میرسد که با تکرار این تعمد به صورت ناگهانی میتوان نظمی جدید را خلق کرد. نظریه تکاملی میتواند از یک سو به دفاع از سنتها برخیزد و نشان دهد که سنت امری است که در طی تجربه هزاران نسل کارکرد خودش را به اثبات رسانده است و بر هم زدن ناگهانی آن میتواند بسیار خطرناک باشد و از سوی دیگر میتواند پشتوانه محکمی برای آزادیهای انسانی در برابر مداخلههایی از نوع مهندسی اجتماعی فراهم کند. شاید به همین دلیل بود که نظریه داروین در شوروی سابق به عنوان نظریهای بورژوایی بسیار مطرود و منفور بود.
پ.ن. علی معظمی عزیز تذکر داده که مارکس خودش جزو طرفداران داروین بوده و ماجرای مهجوریت داروین در شوروی بیشتر برداشتهای شخصی برخی از کارگزاران آکادمی علوم بوده است. از تذکرش ممنونم.
دیدگاهتان را بنویسید