• جزییات در فیلم‌های ایرانی

    می‌گویند «شیطان در جزییات خوابیده است». این جمله به نظرم شاه‌کلیدی بزرگی است که اثرش را هم در علم و هنر و هم در عرصه مملکت‌داری و اقتصاد و صنعت به وضوح می‌بینیم. فرق محصول یا خدمت ایرانی و خارجی خیلی وقت‌ها در رعایت نکردن نکات ریزی است که هر چند در نگاه اول به چشم «تولید‌کننده» نمی‌آید ولی اعصاب «مصرف‌کننده» را بر هم می‌ریزد. می‌خواهم همین حرف‌ها را در مورد سینما بزنم. هر چند به لحاظ تئوری چیزی از سینما نمی‌دانم ولی خب تماشاگر علاقه‌مندی هستم و لذا به عنوان یک مصرف‌کننده حق‌ دارم راجع به کیفیت فیلم‌ها حرف بزنم.
    از سال ۷۰ تقریبا اکثر فیلم‌های مطرح سینمای ایران را با علاقه و دقت دنبال کرده‌ام. مطمئن نیستم که سلیقه و حساسیتم در این سال‌ها تغییر نکرده باشد، خصوصا که در دو سه سال اخیر فیلم خارجی بسیار دیده‌ام و این طبعا روی انتظاراتم اثر می‌گذارد. ولی اگر از این خطای تحلیل که بگذریم وقتی که کیفیت فیلم‌های مطرح این ۱۵ سال را دنبال می‌کنم متاسفانه به نوعی صعود و افول می‌رسم. کیفیتی که من این جا ازش صحبت می‌کنم کیفیتی نسبتا عریان و قابل درک برای بیننده است. دارم از قابل باور بودن اتفاق داستان، از کلیشه‌ای نبودن موضوع، از اضافی نبودن شخصیت، از رعایت توالی زمانی یا سرعت گذشت زمان، از تغییر ناگهانی رفتار شخصیت‌ها و مواردی مثل آن صحبت می‌کنم. طبیعی است که از فیلم‌های غیر مطرح و کارگردانان جوان و غیر صاحب نام انتظار چندانی نیست ولی وقتی می‌بینی که فیلم‌های پر فروش در گیشه و پر جایزه در جشنواره پر از چنین خطاهایی هستند ماجرا کمی قابل تامل می‌شود.
    بعد از عادت کردن به فیلم‌های خوش ساخت اول دهه ۷۰، اولین فیلم‌هایی که توی ذوقم زدند هیوا و کمکم کن ملاقلی پور بودند که یا سناریوهایشان بی سر و ته بود یا سرشار بودند از کلیشه‌های زمخت و پرداخت نشده و یا بازی‌های ضعیف و خنده‌دار. همین تابستان که بید مجنون را دیدم در شگفت ماندم که چطور چنین فیلمی این قدر مطرح می‌شود. فیلم پر بود از ضعف فیلم‌نامه و ساخت و تدوین. از تصویر زندگی رویایی یوسف در ابتدای فیلم گرفته تا حرف‌های کلیشه‌ای بیمار آذری، عاشق شدن ناگهانی یوسف و رفتن خنده‌دارش دم کلاس دخترک، پایانی که داشت نصیحت‌آمیز بودنش را داد می‌زد، کشدار بودن داستان و کلی نکته دیگر که الان یادم نیست. آخرین افسوسم هم امشب بود که «دیوانه‌ای از قفس پرید» را تماشا کردم. بهترین فیلم جشنواره فجر دو کلیشه دستمالی شده و کسل‌کننده بازماندگان جنگ و برج‌نشینی در تهران را بی هیچ تغییر و ابتکاری با موضوع پرداخت نشده شیخ صنعان و تصویری کم‌رنگ از نوعی حس اگزیستانسیالیستی در یک فیلم در هم می‌آمیزد و به خورد بیننده می‌دهد. ماجرا فقط این نیست. کارگردان آن‌قدر به جزییات بی‌تفاوت است که یادش می‌رود یلدای مطلقه باید عده نگه دارد و نمی‌تواند فردای روز طلاقش به عقد مرد دیگر درآید. یادش می‌رود که صحنه‌های آخر توی آسایشگاه را کمی کار کند و …
    من همیشه در آرزوی دیدن فیلم‌های تر و تمیزی مثل عقاب‌ها، پرواز در شب، مسافران، از کرخه تا راین، سگ‌کشی، پری، عروسی خوبان، سوته‌دلان، بازمانده، زمانی برای مستی اسب‌ها، دایره و کارهایی از این دست هستم. این فیلم‌ها را هم بزرگان ساخته‌اند و هم جوانان تازه کار ولی احساسم از کارهای ۴-۵ سال اخیر این بود که هر چه جلوتر می‌رویم شانس دیدن این طور فیلم‌هایی کم‌تر می‌شود. من هم محدودیت‌های سینمای ایران را درک می‌کنم و هم انتظار ندارم که کارگردان ایرانی فیلسوف باشد و ده فرمان و توت فرنگی‌های وحشی و داگ ویل تحویل ما بدهد ولی انتظار دارم که حداقل فیلمی نسازد که مثل پیکان از هر گوشه‌اش – حتی در نگاه بیننده غیرمتخصصی مثل من – عیب و ایراد‌های آشکار ببارد. برداشت من از این روند این است که انگار بین فیلم‌سازان ما سینمای زمخت و شلوغ کیمیایی که نمونه‌اش را در مرسدس می‌بینیم دارد مقبولیت بیشتری از سینمای استادانه و دقیق بیضایی و مهرجویی به دست می‌آورد.

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها