یک تفاوت جالب بین سوالهای مخاطبین سمینارها در ایران و اینجا هست که همیشه توجه من را به خودش جلب میکند. این جا اگر سوالی که میکنی کلی باشد یا دقیقا راجع به نقد یا بهبود روش و مدلی که طرف ارائه کرده نباشد جوری نگاهت میکنند که مطمئن میشوی احمقی بیش نیستی. بر عکس توی ایران و در حوزه علوم انسانی من کمتر سمیناری دیدم که کسی موضوع مشخصی را ارائه کند و بعد بقیه سوالهای دقیقا مرتبط با ارائه او را بپرسند. اکثرا یا نظرهای کلی و بی ربط میدهند یا مثلا میپرسند آقا نظر شما در مورد پیوستن ایران به سازمان جهانی تجارت چیست؟ هیچ یادم نمیرود دکتر صالحی اصفهانی آمده ایران و یک سخنرانی در زمینه تاثیر سطح دموکراسی بر قیمت فنآوریهای سوختی داشت. بعد سمینارش به جای اینکه مردم راجع به ساختار مدلش یا فرضیات مسالهاش یا نتایج تستهای آماریاش و غیره نظر بدهند شروع کردند به گفتن حرفهای فیلسوفانه. از همه باحالتر پسرکی بود که گفت دکتر اینها که گفتید همه درست ولی ما ساختار اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی و … خودمان را داریم و من (یعنی پسرک) همیشه گفتهام که تنها راه حل مشکلات ما توجه به راهحلهای بومی است. چند بار هم این عبارت راهحلهای بومی را تکرار کرد. دکتر اصفهانی بیچاره همین طور مونده بود که چی باید بگه در جواب این ارسطوی ثانی. راستی حتما میدانید که معنی «همه اینها که گفتید درست ولی …» یعنی چی دیگه؟ یعنی من حال نداشتم یا نتونستم بفهمم مدل اصلی تو چی میگه ولی دلم میخواد حرف کلی خودم را بزنم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید