عکسی دیدم که تسلیتگویان یک مراسم ترحیم به جای اهدای دسته گل هزینه آن را صرف خیریهای برای تامین جهیزیه کردهاند و به جای دستهگل، برگه کاغذی آنرا به صاحب عزا ارسال کردهاند. تحلیل انتقادی این مثال ساده میتواند چارچوبی برای درک بهتر انواع مسایل مشابه به ما بدهد. طبعا مثل همه مسالههای پیچیده و چند بعدی، سادهسازیهای متعددی انجام میدهیم که به قلب بخشی از مساله برسیم.
تحت برخی فروض و شرایط، میتوان استدلال کرد که هر چند نیت اهداکنندگان جیزیه خیر بوده ولی این کار اثر درجه اولی روی رفاه گروه هدف آن نخواهد داشت. گل باید از دکهگلفروشی خریداری میشد و قبلش هم و در مزرعه/گلخانهای تولید میشد و توسط وانتی حمل میشد. همه این فعالیتها تا حد خوبی کاربر هستند و در نتیجه بخش قابل توجهی از هزینه «ظاهرا تلفشده» گلها در واقع به همان کسانی رسیده است که خیریه بخشی از آنها را هدف گرفته است. صرفا اینکه به جای «پرداخت مزد» ناشی از کار آبرومند به کارگران گلکار عملا همین پول به آنها در قالب خیریه پرداخت شده است. با عدم خرید گلها یک عدهای از کارگران زنجیره گل بیکار شده و باید از همان خیریه کمک دریافت کنند.
اگر این استدلال را بپذیریم شاید بتوانیم بگوییم که به جای تشویق مردم به پرداخت خیریه، آنها را تشویق به خرید و مصرف (یا حتی اهدای) کالاها و خدماتی کنیم که سهم «نیروی کار ساده» در تولید آنها قابل توجه و سهم مواد حداقل است. دقت کنیم که در غیاب این ملاحظه این کالاها لزوما جزو سبد انتخابشده مصرفکننده نخواهند بود. طبعا بالا بودن «سهم نیروی کار» مهم است٬ چون مثلا اگر ۹۰٪ قیمت گل سود خالص گلفروش باشد٬ عدم خرید گل و پرداخت مستقیم به خیریه اتفاقا بازتوزیع بهتری به سمت طبقات هدف باشد.
حال این استدلال خودمان را نقد کنیم که سوی دیگر مساله را هم ببینیم. به این استدلال چند نقد اساسی وارد است. اول اینکه بر اساس یک نگاه غیرنئوکلاسیک در کوتاهمدت است و فرض بنیادیاش این است که منابع تولید (مثلا زمین گلکاری یا کارگر گلکار) در کوتاهمدت انعطاف لازم برای عرضه در بازارهای دیگر را نخواهند داشت و در نتیجه به صف منابع بیکار (با بهرهوری حاشیهای نزدیک به صفر) خواهند پیوست. در بلندمدت این استدلال درست نیست٬ چون زنجیره تولید گل تسلیت (به مثابه مثالی از کالای نمادین) منابع فیزیکی، محیطزیستی و انسانی زیادی را درگیر خود کرده است که اگر خرید گل متوقف شود٬ صرف تولید کالاهای دیگر (مثلا مواد غذایی) شده و یا بهرهوری تولید در بخشهای دیگر را افزایش میدهند. دوم اینکه هزینه نهایی منابع (مثل آب مصرفی برای گلها) عملا از جیب جامعه رفته و نوعی هزینه مرده برای جامعه حساب میشود تا عدهای مشغول کار بمانند.
استدلال ما علاوه بر این که از زاویه اقتصاد کلان و در بلندمدت ایراد دارد٬ استثناهایی در عمل هم دارد. مهمترین نقد این است که خیریه کسانی که توانایی فیزیکی کار را ندارند (مثلا افراد پیر یا بیماری یا از کار افتاده یا فاقد مهارت) را هم هدف میگیرد. در حالیکه استراتژی خرید کالای کاربر فقط کسانی که قابلیت مشارکت در بازار کار دارند را منتفع میکند.
برای جمعبندی بحث و به عنوان یک آزمایش ذهنی، فرض کنید دستفروشی یک لیوان خاکشیر را ۵۰۰۰ میفروشد. سه رفتار را مقایسه کنیم:
۱) ۵۰۰۰ تومان را به عنوان هدیه به دستفروش بدهم و بروم (خیریه)
۲) ۵۰۰۰ تومان بدهم و خاکشیر را خودم بخورم (کمک از طریق خرید کالای کاربر)
۳) ۵۰۰۰ تومان بدهم و خاکشیر را بخرم ولی خودم نخورم و آنرا به کودکان کار بدهم.
طبعا در دنیای واقع هر کس تصمیم شخصی خود را خواهد گرفت ولی امیدوارم این بحث کمک کند که لایههای پنهان موضوع را کمی متفاوتتر ببینیم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید