• از خودبیگانی

    مگر ما موقع دنیا آمدن خودمان ملیت و کشورمان را انتخاب می‌کنیم؟ وقتی نمی‌کنیم چه لزومی دارد که تا آخر عمر یک جوری خودمان را وصل به سنت‌های سرزمینی بدانیم که به تصادف در آن به دنیا آمده‌ایم؟ از خودم می‌پرسم آیا یک انسان حق ندارد بگوید من این جایی را که به دنیا آمده‌ام را به هر دلیلی دوست ندارم و علاقه‌مندم زبان و ارزش‌ها و دانسته‌ها و دل‌نگرانی‌هایم را معطوف به جای دیگری از دنیا (یا اصلا هیچ‌جا) بکنم. اگر این یک حق ساده انسانی است پس چرا بعضی از ما از این که کسی «ازخود بیگانه» یا «غرب‌زده» است یا با فرهنگ و تاریخ کشور خودش آشنا نیست یا در مقابل کشورش احساس مسوولیت نمی‌کند یا زبان خارجی را به‌تر از زبان مادری بلد است ناراحتیم و حتی او را محکوم و اگر دستمان برسد محروم از حقوقش می‌کنیم؟ اصلا این لغت از خود بیگانه که جلال و شریعتی انداختند توی دهن ما ها حرف معنی داری است؟ وقتی کل بحث ملیت و سرزمین قراردادی بیش نیست و من هم تصادفی داخل یکی از این قرارداد‌ها قرار گرفته‌ام آیا اساسا همین کلمه «خود» چیز معنی‌داری است که بخواهم به چیزهایی مثل خودشناسی و خودباختگی فکر کنم؟

    بازگشت
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا با فونت انگلیسی به سوال زیر پاسخ بدهید: *

درباره خودم

حامد قدوسی٬ متولد بهمن ۱۳۵۶ هستم و با همسرم مريم موقتا در نزدیکی نیویورک زندگي مي‌كنم. در دانش‌گاه اقتصاد مالی درس می‌دهم. به سینما، فلسفه و دين‌پژوهي هم علاقه‌مندم.
پست الکترونیک: ghoddusi روی جی‌میل

جست و جو

اشتراک ایمیلی

ایمیل خود را برای دریافت آخرین مطالب وارد کنید.

بایگانی‌ها