جمله ای هست که می گوید «وقتی هایک کتاب راهی به سوی بردگی را نوشت تقریبا همه دنیا به او پوزخند زدند. زمان نشان داد که هایک راست می گفت و دنیا اشتباه می کرد». کتاب هایک که در نقد سوسیالیسم بود باعث طرد او از جمع روشن فکرانی شد که در فضای دهه ۳۰ و ۴۰ مفتون موفقیت های آن موقع سوسیالیسم بودند. انزوای هایک نزدیک به بیست سال طول کشید تا این که دوباره کشف شد و جایزه نوبل را به خاطر کارهایش گرفت. هایک نه تنها منتقد سرسخت برنامه ریزی مرکزی بود بلکه با ایده های کینز هم که چهر برجسته ای در دنیای سرمایه داری و معتقد به نوعی از دخالت دولت در اقتصاد بود مخالف می کرد. یکی از نکته های مهمی که هایک بر آن تاکید داشت و من هم تا اندازه زیادی تحت تاثیر او هستم لزوم مبتنی کردن تحلیل های کلان بر پایه رفتار فردی است. مبحثی که تا جایی که من می دانم این روزها دارد کم کم به روی کرد غالب اقتصاد کلان هم تبدیل می شود. تفسیر شخصی من از این روی کرد این است که تا جای ممکن باید از ساختن مفاهیم کلان گنگ خودداری کرده و این جور مفاهیم را بر روی توضیحی خرد و ملموس از انتخاب های انسانی بنا کرد. این حرف برخی روی کردهای موجود خصوصا مفاهیم مورد علاقه روشن فکران را به چالش می کشد. خودم می دانم.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید