جامعهشناسی؟ اقتصاد؟
امروز گروه جامعهشناسی موسسه سمینار داشت. موضوعش هم بود «تعادل بین کار و زندگی». گفتم یه سر برم ببینم اینا چی میگن. راستش از بس تو ایران تو حوزه جامعهشناسی حرف آبکی شنیده بودم فکر میکردم اینا هم یه چیزایی تو همین مایهها خواهند گفت. خود موضوع هم که خب جون میده برای حرف مفت. «تعادل کار و زندگی؟!» کافی است بدیش دست خانم دکترف. ل یا خانم دکتر ن.ج یا اقای دکتر خ.الف یا خانم دکتر ش.خ تا یه مشت حرف مفت آلوین تافلری و پیتر دراکری تحویل ملت بدن.
وقتی سمینار را گوش کردم دیدم تصورم صد در صد اشتباه است. راستش از بحثهایی که با رضا جلایی پور سر بیدقتی جامعهشناسی کرده بودم پشیمان شدم. اولین بار بود که تو خارج یه سمینار درست و حسابی جامعهشناسی اومده بودم و دیدم که اتفاقا خیلی هم حسابی حرف میزنن. سخنران به جای اینکه به بدیهیاتی مثل این که ، تعادل کار و زندگی مهم است و شرکتها باید به آن توجه کنند، بپردازد یه سری مدل ساخته بود از بحث قیمت وقت و هزینه فرصت زنان برای بچهدار شدن و تاثیرات کوتاهمدت و بلندمدت روند موجود روی تعادل جمعیتی و بازار کار و سیستم بازنشستگی. با آمارهای تجربی هم نشان میداد که چه جوری این عوامل منجر به کاهش نرخ باروری زنان از ۴.۵ به ۱.۵ شده است. بعد هم داشت روی این بحث میکرد که نقش سیاستهای عمومی (Public Policy) برای مورد کم کردن هزینه فرصت بچهدار شدن برای خانوادهها چیست. فکر کنم از همه اون جامعهشناسای تو جلسه بیشتر با سخنرانی حال کردم. بیشترین سوال را هم پرسیدم.
از بس که سخنران حرفهاش به لحاظ اقتصادی دقیق بود یه لحظه شک کردم نکنه اشتباه فهمیدم و سمینار گروه اقتصاد است. بعد جلسه رفتم و پرسیدم جامعهشناس است یا اقتصاددان؟ گفت که جامعهشناس است. گفتم آخه این بحثها که همش اقتصادی بود و خیلی دقیق. خیلی بدیهی جواب داد که خب اینا بخشی از ادبیات مساله است و من خوندمشون. کارهای گری بکر اقتصاددان معروف را هم کامل خونده بود و باهاش آشنا بود. گپ و گفتگو کشید به بحث اختلاف نظر اقتصاددانها و جامعهشناسان. گفتم که حرفش را قبول دارم که باید با هم همکاری کنند ولی خیلی وقتها باب گفتگو بسته میشه. چند تا مثال براش زدم و دیدم رویکرد من به مسایل را خیلی خوب میشناسد. گفت ۵۰ درصد جامعهشناسان با این حرفایی که میزنی همراهی میکنند ولی ۵۰ درصد نه. از همه مخالفترشون هم فمینیستها و مارکسیستهان. یاد بحثامون با سیما و بقیه افتادم …
دست آخر حرفی زد که برام جالب بود. گفت اقتصاددانها زیادی به تحلیل وضع موجود میچسبن و محافظهکار میشن. فمینیستها هم خیلی راجع به طرح ایدهآل حرف میزنن. اقتصاددانها بهتره قبول کنن که وضع موجود لزوما بهترین حالت نیست و میشه دنیای بهتری هم ساخت. فمینیستها هم باید قبول کنن که تا وضع موجود را عمیقا تحلیل نکنن طرح ایدهآلشون در عمل قابلیت اجرا نداره و جدی گرفته نمیشه.
دیدگاهتان را بنویسید