تعدادی از چیزهایی که توی این مدت توی دانشگاهمون ندیدم و فکر کنم براشون تعریف نشده است: تقلب کردن، تمرین کپ زدن، با استاد سر عقب انداختن مهلت پروژه چانه زدن، به نتایج امتحان اعتراض کردن، کلاس دو در کردن ، راجع به دوست پسر و دوست دختر کسی گمانه زنی کردن یا راجع به قیافه کسی نظر دادن، نزدیک امتحان وقت صرف کار دیگری کردن، جزوه ننوشتن، پروژه سمبل کردن، از زود تعطیل شدن کلاس خوشحال شدن، روی رایانه دانشگاه یاهو مسنجر داشتن، اورکات، الخ
بخشی از کارهای من که براشون جدید و عجیب و کمی هم جالبه: کلاس دودر کردن و جاش سمینار و ورک شاپ متفرقه رفتن، از روی پاورپوینت های اینترنتی درس خوندن، جزوه ننوشتن، وبلاگ نوشتن، سر کلاس های سال دوم نشستن، همه سمینارهای موسسه را شرکت کردن خصوصا سمینارهای جامعه شناسی! فکر کنم بعضی هاشون از وقتی من را دیدن به این نتیجه رسیدن که زندگی این قدر هم سخت نیست و می شه کمی راحت تر یا دودرانه تر هم زندگی کرد!
بین حدود ۳۰ نفر دانش جوی موسسه فکر کنم فقط من و یه دختر چینی و یه زوج اسلواک غیراتریشی هستیم. استادها هم غیر از ۴-۵ تا آمریکایی بقیه همه اتریشی هستند. لذا این جا یک جوری تبلور فرهنگ اتریشی است. البته دانشگاه ما تا اندازه ای محل تمرکز بچه درس خون ها است و ممکنه نمونه خوبی نباشه ولی فکر کنم خیلی هم پرت نباشه. این اتریشی ها هر چند نژادشون با آلمانی ها فرق داره ولی بلاخره همسایگی کار خودش را کرده و این ها هم یک جوری شبه آلمانی هستند(اگر این جمله را به خودشون بگی دادشون در می آید) فکر کنم یه بیست سال این جا بمونم درست می شم.
راستی اون پسر چینی که یک بار توصیفش را کردم کار خودش را کرد. یه بانکی این جا سالی یه دونه بورس می ده برای دکترای فاینانس. دی روز خبر رسید که دادنش به اون. پس چی ؟ می خواستید بدن به من؟
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید