حرف های در دل مانده زیاد شد و من برگشتم.
این چند روزه شاهد تبادل نظر روزبه و دوستی به نام مهدی ایجی که فکر کنم قبلا هم لطف کرده بود و برای من کامنت گذاشته بود بودم. مهدی وابسته به گروهی از اقتصاددان های ایرانی مثل فرشاد مومنی و حسین نمازی است که خود را اصطلاحا نهادگرا دانسته و جزو طرفداران مرحوم عظیمی به شمار می آیند. این گروه که به لحاظ فکری هم به جناح اصلاح طلب نزدیک هستند تاثیر فکری زیادی روی کسانی مثل میرحسین موسوی و خاتمی داشتند. یک نقطه مشترک این تیپ اقتصاددان های ایرانی مخالفتشان با اقتصاددان هایی است که آن ها را به اصطلاح نئوکلاسیک می دانند و منظور از آن ها کسانی مثل مسعود نیلی و محمد طبیبیان است. مهدی در دو نوشته اش که یکی در روزنامه اعتماد ملی و یکی دیگر در وبلاگ روزبه منتشر شده است ضمن دفاع از مرحوم عظیمی به شدت به اقتصاددان هایی که اسم آن ها را نئوکلاسیک می نامد حمله می کند و این ادعا را پیش می برد که این پارادایم در اقتصاد شکست خورده است و چیزی که دوستان آن را اقتصاد نهادگرا می نامند در حال جایگزین شدن با آن است. من در مقابل حملات او نتوانستم ساکت بمانم و مثل روزبه و پویان و احمد چیزهایی به نظرم می رسد که می نویسم:
۱) اولا این گفتگو نشان می دهد که وظیفه اقتصاددان های ایرانی فقط نقد افکار کسانی مثل احمدی نژاد و احمد توکلی و فریبرز رییس دانا نیست. در داخل ائتلاف اصلاح طلبان تفکرات اقتصادی نیرومندی هست که شاید تفاوت ایده های گروه ما با آن ها کم تر از تفاوتمان با گروه های مقابل نباشد. به نظرم الان فرصتی است که این بحث به روزنامه ها کشیده شود و در واقع مرزبندی دقیقی بین اقتصاددانان معتقد به جریان اصلی علم اقتصاد و کسانی که کلیاتی از مدیریت بخش عمومی و جامعه شناسی و تاریخ و رگه هایی از ایدئولوژی چپ را به اسم اقتصاد به مخاطبین ارائه می کنند روشن شود.
۲) مهدی به گونه ای از اقتصاد نئوکلاسیک صحبت می کند که گویی این جریان یکی از چند جریان عمده علم است و کم کم هم در حال افول. در حالی که اگر به واکنش های ما چهار نفر که هر کداممان در یک جایی از دنیا درس می خوانیم و ممکن است دیدگاه هایمان در مسایل مختلف متفاوت هم باشد دقت کند می بیند که در مورد مسایل پایه ای علم کاملا هم نظر هستیم. هر کس که در یک دانشگاه متوسط به بالا در خارج از کشور درس اقتصاد خوانده باشد می داند که ریاضیات به عنوان زبان اصلی اقتصاد و نظریه بهینه سازی به عنوان نظریه پایه ای این علم موضوعی بدیهی و غیرقابل انکار است. با این حساب تصور دوستمان مهدی از این که جریانی به اسم اقتصاد نهادگرا دارد همه این حرف های قدیمی را به دور می ریزد چیزی شبیه تصور رییس جمهور محبوب در مورد پیشرفت های علمی دانشمندان ایرانی است.
۳) مهدی به سخن رانی هایک در مراسم اعطای جایزه نوبل سال ۱۹۷۳ اشاره کرده و آن را به عنوان مستندی از نقد های خود اقتصاددان به نظریه های مرسوم می داند. راستش به عنوان کسی که در شهر هایک زندگی می کنم و به عنوان یکی از طرفداران سرسخت هایک باید بگویم که دوره اقتصاددان هایی مثل هایک و سبک نوشته هایی مثل او مدت ها است که تمام شده است. من کاری به درستی و غلطی حرف های هایک ندارم (که به نظرم بسیار عمیق است) ولی می خواهم بگویم استناد مهدی به صحبت های هایک برای کسی که با فضای تحقیق و مقاله نوشتن در اقتصاد آشنا است کمی بیش از حد غیرجدی است. من مطمئنم اگر هایک زنده بود و درخواست عضویت در هیات علمی موسسه ما را می کرد قطعا درخواستش رد می شود هرچند احتمالا به او جایگاه پروفسور افتخاری می دادند و از او می خواستند که عصرهای جمعه برای دانشجویان و اساتید صحبت های روش شناختی بکند.
۴) مهدی گفته است که شیوه استدلال به سبک علوم طبیعی مدت ها است که در علوم انسانی از بین رفته و جای خود را به روش های دیگر داده است. حوزه های دیگر علوم انسانی را نمی دانم ولی حداقل در حوزه علم اقتصاد این ادعای مهدی فقط نشانه ناآشنایی او با جریان رایج تحقیق در علم است. مهدی اگر ده ژورنال برتر اقتصاد را ورق بزند خواهد دید که مقاله های اقتصاد دقیقا و دقیقا به شیوه مقاله های علوم طبیعی نوشته می شود و ردپایی از روش های تفسیری که احتمالا مدنظر او است دیده نمی شود. فرق مهم اقتصاد و علوم طبیعی در این است که عامل ها در اقتصاد هوشمند هستند و در مقابل سیاست ها خود را تطبیق می دهند (رجوع به نقد لوکاس) ولی باز این ربطی به حرف او ندارد بلکه کل این تطبیق در چارچوب فرآیند بهینه سازی منافع اتفاق می افتد و در این مدل سازی عوامل انسانی تا حد لازم همگن در نظر گرفته می شوند. کاری به درستی و غلطی این روش مرسوم ندارم فقط می خواهم بگویم ادعای مهدی مبنی بر تغییر شیوه استدلال در علم اقتصاد ادعایی به دور از واقعیت است.
۵) مشکل مهدی و کسانی مثل او این است که چون احتمالا با ابزارهای ریاضی علم اقتصاد آشنایی کافی ندارند و خود شخصا در به کارگیری آن ها درگیر نبوده اند به نظرشان می رسد که کسانی که آن ها را به کار می گیرند انتظارات عجیب و غریبی از ریاضیات دارند. این تصور کاملا باطل است و شبیه تصوری است که جامعه شناسان ایرانی از کاربرد ریاضیات در اقتصاد دارند. هر کسی که درگیر استفاده از ریاضیات در اقتصاد بوده باشد می داند که این ابزارها به طور روزافزونی جهت افزایش *دقت* و نه لزوما *دامنه شمول* نظریه ها به کار می روند. ماده خام علم اقتصاد داده هایی پر از خطا (نویز) است که از جوامع انسانی جمع آوری می شود و ابزارهای آن نظریه هایی است که برای توصیف رفتارها به کار می رود. در هر دو این مباحث احتمال راه یافتن خطا و نتیجه گیری های ساده لوحانه وجود دارد. ریاضیات *زبان* و *ابزارها* یی را فراهم می کند که تا حد امکان این خطا را کم تر کند.
۶) تا جایی که من می دانم دوره نظریه ها و مدل های بزرگ در اقتصاد مدت ها است که سپری شده است. مدل های بزرگ اقتصاد کلان که در دهه ۶۰ و ۷۰ مورد استفاده بوده الان طرفداری ندارد. در اقتصاد باید ریز و مشخص صحبت کرد. دعوت مهدی از روزبه برای پیش بینی اتفاقات آینده با استفاده از مدل های اقتصادی یکی دیگر از مواردی است که ناآشنایی او را با واقعیت های علم نشان می دهد. من که تا به حال ندیده ام اقتصاددانی چنین ادعایی بکند و در پی چنین مدلی باشد. فرق عظیمی است بین ارائه یک توضیح برای یک پدیده (که تازه هر لحظه در معرض رد شدن و جای گزین شدن با نظریه دیگری است) با ساختن مدلی برای پیش بینی وضع یک اقتصاد که از ده ها متغیر تشکیل می شود.
۷) امیدوارم حرفم غلط باشد ولی یکی دانستن رویکرد علم اقتصاد به مساله علم و آگاهی با روی کرد مارکسیست ها و علم زدگان قرن ۱۹ کمی در من این حس را ایجاد می کند که مهدی عزیز حتی با مقدمات همان فلسفه علمی که ادعا می کند نیز آشنا نیست. من واقعا نمی توانم بفهمم یک نفر چطور نمی تواند بین جریان علم باور قرن ۱۸ و ۱۹ که به علم به عنوان *اثبات* می نگریست و مارکسیسم که صحبت از مسیر محتوم تاریخ می کرد با علم اقتصادی که یکی از مهم ترین کارها در آن رد کردن نظرات دیگران است تفاوت قایل شود. هر محققی می داند که هیچ چیزی اصل بهینه سازی منافع منافع در علم اقتصاد به عنوان امر قطعی فرض نمی شود. ضمن این که اقصاد رفتاری همین فرضیات مربوط به بهینه سازی را به دقت بررسی می کند و آن را زیر تیغ نقد قرار می دهد. الان بخش مهمی از علم اقتصاد در واقع مشغول نشان دادن نقص های نظریه های دهه های قبل و نزدیک تر کردن به دنیای واقع است.
۸) من می دانم که گفتگوی ما و مهدی چندان راه گشا نیست. ما در دو پارادایم متفاوت زندگی می کنیم. من شخصا مثل روزبه به ایده هایی نهادگرایانه با علاقه نگاه می کنم و به تاثیر آن ها در علم اقتصاد اذغان دارم. چیزی که مایه تفاوت ما و مهدی است این است که ما معتقدیم پارادایم نهادگرایی چیزی جدا از جریان رایج علم اقتصاد نیست. نهادگراهای جدید در واقع شکل گیری و کارکرد یا عدم کارکرد نهادها را با استفاده از ابزارهای مرسوم علم اقتصاد بررسی می کنند و نتایج بسیار جالبی هم می گیرند ولی با کمال ادب و فروتنی باید عرض کنم این جریان علمی هیچ نسبتی با کلی گویی های امثال مرحوم عظیمی و فرشاد مومنی ندارد. من تردید دارم این دوستان که مدعی نهادگرایی در ایران هستند حتی بتوانند مقاله های جدی همین حوزه های نهادگرایی را مطالعه کنند. این البته لزوما اشکالی نیست. من خودم هم ریاضیاتم چندان قوی نیست و برخی مقاله های پیشرفته اقتصاد را متوجه نمی شوم ولی حواسم هست که به علت این ناآشنایی کارهایی دیگرانی که از آن سر نمی آورم را به آسانی زیر سوال نبرم. اشکال دوستان این است که بی آن که خود اطلاعات علمی دقیقی داشته باشند یک بنای عظیم علمی را نقد کلی می کنند.
۹) شاید به تر این باشد که مهدی عزیز چند نمونه از مقاله هایی که عنوان گل های سرسبد روی کرد نهادگرای جدید می شناسد به ما معرفی کند و به روشنی بگوید این مقاله ها چه تفاوتی با روش های مرسوم علم دارند تا بحث ما در مسیر موثرتری پیش برود.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید