ایران که بودیم یکی از دوستان که ژاپن درس خوانده بود از میهمانی تعریف می کرد که در آن فقط ماهی خام سرو کرده بودند و دوستان ایرانی حسابی حالشان گرفته شده بود. من شخصا آن موقع از تصور این موضوع حالم به هم خورد. بعدها که آمدم این جا و سوشی (همان ماهی کاملا خام) را امتحان کردم بسیار خوشم آمد و الان سوشی یکی از محبوب ترین غذاهای من است که اگر بخواهم ول خرجی کنم شاید ماهی یک بار بخورمش. هفته قبل هم ابراهیم (هم موسسه ای جدید) را بردم و با هم سوشی خوردیم. او هم تجربه من را داشت. اولش گفت نه ولی وقتی خورد مشتری شد.
اگر از یک ایرانی که این تجربه را ندارد بپرسید که خوردن ماهی خام چگونه کاری است احتمالا جواب می دهد امری خلاف فطرت و طبع بشری. من یاد چیزهایی می افتم که در کتاب های دینی دبیرستان راجع به فطرت و خصوصا نظم به ما یاده داده اند. آیا واقعا اموری که ما آن ها را غیرفطری، غیرقابل قبول، غیر اخلاقی، خارج از عرف بشری و از این دست می شماریم چیزی از جنس تجربه خوردن این ماهی خام نیست؟ شاید خیلی چیزها که برای ما «بد» به نظر می رسد ناشی از همین نداشتن تجربه مشترک با طرفداران آن است و اگر خودمان در معرض آن قرار بگیریم یا تجربه اش کنیم چندان هم غیرفطری یا عجیب به نظر نرسد. بی دلیل نیست که آن ها که زیاد سفر می کنند و با آدم های بیشتری برخورد دارند در اخلاقیات هم ملایم تر می شوند و این قدر ساده لوحانه تکلیف همه چیز را با قطعیت معلوم نمی کنند.
بازگشت
دیدگاهتان را بنویسید